دوبیتی های ولادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)

      از فاطمه اکتفا به نامش نکنید
      نشناخته توصیف مقامش نکنید
      هر کس که در او محبت زهرا نیست
      علامه اگر هست سلامش نکنید

      مرحوم حسن خوشزاد

***********************

     یا فاطمه جان دست من و دامانت
      ای چشم امید هـمه بـر احــسانت
      بادا به فـدایت پــدر و مـــادر من
      ای گـفته مـحمد پـدرت قــربانت

      ٭٭٭
      نــــور دل و دیـدۀ پـیمبر زهـراست
      اُم الحَسَنین و کُـفو حــــیدر زهراست
      آن خــیر کـثیر را کـه فَــرط کــمال
      ایـزد بستود و خواند کوثـر زهراست

      ٭٭٭
      یا فاطمه ای منشاء خـــیر و بــرکات
      مــهر تـو بود قـبولی صــوم و صـلات
      فـرموده نبـی خـدا گــــــناهش بـخشد
      هـر کس کـه بـرای تـو فـرستد صلوات

        حبیب الله چایچیان

***********************

 

آن شب كه فضاي مكه نوراني بود
سرتاسر آسمان چراغاني بود
درخانه برترين كريم خلقت
باآمدن فاطمه مهماني بود

***

باجلوه اي ازوقاروعزت آمد
باجان ودلي پراز محبت آمد
ازعرش يگانه بانوي باغ بهشت
باچادري ازعفاف وعصمت آمد

***

وقتي كه زمقدمت بشارت دادند
گلهاي اميد راطهارت دادند
آن روز زمين وآسمان را زهرا
درمقدم توغسل زيارت دادند

***

درعرش زشادي وشعف همهمه است
بين همه قدسي نفسان زمزمه است
گرچان ودل اهل ولايت شاداست
ميلاد امام ومادش فاطمه است

سیدهاشم وفایی

***********************

زهـــرا کــه عـنایتش به دنیا برسد          
بــاشد که به فــریاد دل ما برسد
یا رب سببی ساز که در روز جزا          
پرونده ما بــه دست زهرا برسد

سید رضا مؤید

***********************

یا فاطمه جان دست من و دامانت           
ای چشم امید هـمه بـر احــسانت
بادا به فـدایت پــدر و مـــادر من            
ای گـفته مـحمد پـدرت قــربانت

                 ٭٭٭٭٭  

نــــور دل و دیـده پـیمبر زهـراست          
 اُم الحَسَنین و کُـفو حــــیدر زهراست
آن خــیر کـثیر را کـه فَــرط کــمال           
ایـزد بستود و خواند کوثـر زهراست

                 ٭٭٭٭٭  

یا فاطمه ای منشاء خـــیر و بــرکات         
مــهر تـو بود قـبولی صــوم و صـلات
فـرموده نبـی خـدا گــــــناهش بـخشد         
هـر کس کـه بـرای تـو فـرستد صلوات

                 ٭٭٭٭٭  

سـینه اش بـوئید پـیغمبر که مینوی من است                                          
فاطمه هم فکر و هم سیما و هم خوی من است
یاد از بشکستن پهلوی او چون کرد گفت:                                            
بـضعه مـن روح مـا بـین دو پـهلوی مـن است

حسان

***********************
تو را هر كس ندارد دل ندارد

ميان سينه جز باطل ندارد

دلم را هدیه دادم بر تو مادر

نوشتم روي آن قابل ندارد

****************

در باغ نبوت از نهال توحید

هنگام سحر گلی شکوفا گردید

چون غنچه ی گل ، خدیجه خندید چو دید

زهرا چو گُل محمدی می خندید

سروده مردانی

 ***********************

جبریل به عرش نقش کوثر زده است

طوبی گل تسبیح به پیکر زده است

از خانه ی کوچک محمد امشب

خورشید زمین و آسمان سر زده است

سروده استاد موید

 ***********************

نور دگری به بیت احمد آمد

محبوب رسول حیّ سرمد آمد

تا عطر وجودش همه عالم گیرد

زهرا ، گل گلزار محمد آمد

سروده حامد

 ***********************

بر عالمیان رحمت بیحد آمد

زیبا گهر رسول امجد آمد

تبریک به شیعیان اهل عالم

چون فاطمه دختر محمد آمد

سروده کربلایی

 ************************

عالم زفروغ احمدی لبریز است

از جلوه حیِ سرمدی لبریز است

میلاد بتول است و فضای مکه

از عطر گل محمدی لبریز است

سروده  موید

 ************************

بر کوکب آسمان عصمت صلوات

بر فاطمه گوهر نبوت صلوات

بر مادر یازده امام برحق

از صبح ازل تا به قیامت صلوات

سروده محمد نژاد

 ********************

این مژده ی جانبخش ز سرمد آمد

میلاد  یگانه بنت احمد آمد

ای شیعه تو را دهم بشارت امشب

یکدانه گل باغ محمد آمد

سروده شیدا

 *****************

  امشب همه جا جشن مبارکباد است

دلها همه از مقدم زهرا شاد است

از بهر محمد و خدیجه صلوات

روشن همه جا ز نور این اُولاد  است

وبلاگ استاد سروعلی

 *****************

این جشن وسرور سرمدی مارابس

از فاطمه یک خوش آمدی مارابس

لبخند به لب مهدی زهرا باشد

عطری زگل محمدی مارا بس

وبلاگ استاد سروعلی

 *********************

خدا کند اثری حق به آه ما بخشد

بصیرتی به دل عُذر خواه ما بخشد

به احترام محمد چه میشودکه خدا

شب ولادت زهرا گناه ما بخشد

وبلاگ استاد سروعلی

*****************

شان است و نشانه است بانوي كرم

الحق كه يگانه است بانوي كرم

گويند شفاعتش به هركس برسد

دنبال بهانه است بانوي كرم

 

سروده كاظم بهمني

***************

محشر دم از اعتبار او خواهد زد

او دست به كار جستجو خواهد زد

در کار شفاعت از غلامان حسين

زهرا به خدا ي كعبه رو خواهد زد

 

سروده كاظم بهمني

**************

بر مقدم دختر پيمبر صلوات

بر چشمه ي پاك حوض كوثر صلوات

بر محضر حضرت محمد تبريك

بر مادر شيعيان حيدر صلوات

سروده مهدي پناهي

**************

خورشيد زميني خدا يا زهرا

اي زينت نام مصطفي يا زهرا

مدح تو همين بس كه شدي تا محشر

همتاي علي مرتضي يا زهرا

سروده كمال مومني

*************

مليكه ي محشري و سلطنتت ديدني است

خاك قدمهاي تو يا فاطمه بوسيدني است

كور شود هر آن كسي كه در دلش به ذره اي

به شيعيان حيدرت عداوت و دشمني است

سروده كمال مومني

**************

عمريست كه ما مراممان حيدري است

لبريز از آن پياله ي كوثري است

با عشق حسين محب زهرا گشتيم

از بسكه حسين ابن علي مادري است

**************

شان است و نشانه است بانوي كرم

الحق كه يگانه است بانوي كرم

گويند شفاعتش به هركس برسد

دنبال بهانه است بانوي كرم

سروده كاظم بهمني

*************

محشر دم از اعتبار او خواهد زد

او دست به كار جستجو خواهد زد

در کار شفاعت از غلامان حسین

زهرا به خدا ي كعبه رو خواهد زد

سروده كاظم بهمني

************

بر مقدم دختر پيمبر صلوات

بر چشمه ي پاك حوض كوثر صلوات

بر محضر حضرت محمد تبريك

بر مادر شيعيان حيدر صلوات

سروده مهدي پناهي

*************

خورشيد زميني خدا يا زهرا

اي زينت نام مصطفي يا زهرا

مدح تو همين بس كه شدي تا محشر

همتاي علي مرتضي يا زهرا

سروده كمال مومني

*************

مليكه ي محشري و سلطنتت ديدني است

خاك قدمهاي تو يا فاطمه بوسيدني است

كور شود هر آن كسي كه در دلش به ذره اي

به شيعيان حيدرت عداوت و دشمني است

سروده كمال مومني

***************

عمريست كه ما مراممان حيدري است

لبريز از آن پياله ي كوثري است

با عشق حسين محب زهرا گشتیم

از بسكه حسين ابن علي مادري است

سروده كمال مومني

*******************



موضوعات مرتبط: حضرت فاطمه(س) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: دوبیتی های ولادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) مهدی وحیدی
[ 1 / 2 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

حضرت زهرا(سلام الله علیها) . مدح و ولادت

 

سر پروردگار یازهرا
صاحب اختیار یازهرا

بوده ای در بهشت قرب خدا
بانوی تاجدار یازهرا

ومن الماء کل شی حی
ای به خلقت مدار یازهرا

ای که باشد چو مصطفی و علی
مدح تو بیشمار یازهرا

جبرئیل و همه ملائکه اند
بر تو خدمتگذار یازهرا

ای بزرگی که با کنیز خویش
کرده تقسیمِ کار یازهرا

پر نمودی همیشه کیسه ی ما
بیش از انتظار یازهرا

بانویی را ندیده همتایت
گردش روزگار یازهرا

پشت گرمی حیدر کرار
بر علی اقتدار یازهرا

نقش سر بند فاتح خیبر
وسط کارزار یازهرا

شاهدم چهارچوب آن قلعه است
هیمن ذوالفقار یازهرا

کاشف الکرب عالم است علی
کاشف الکرب یار یازهرا

می برد یک نگاه پرمهرت
غم ز روی نگار یازهرا

رو به راه است زندگی علی
تا توئی خانه دار یازهرا

فیض بردند از نماز شبت
همه ایل و تبار یازهرا

می شود مثل عرش غرق نور
خانه روزی سه بار یازهرا

در قیامت که هر پدر ز پسر
می نماید فرار یازهرا

تازه آنجا زمان جلوه ی توست
با تمام وقار یازهرا

می شوی باجلال فاطمی ات
روی ناقه سوار یازهرا

دور تا دور تو ملائکه اند
جملگی پرده دار یازهرا

روبرو ، پشت سر ، یمین و یسار
هر سو هفتاد هزار یازهرا

میرسی با حریر سبز بدست
محضر کردگار یازهرا

کتب ا.. و نفسه الرحمه
گشته وقت قرار یا زهرا

هر که دارد به سینه حب علی
میکشد انتظار یازهرا

تا که دستش بگیری و با تو
بشود همجوار یازهرا

با چنین عزت و جلال و شکوه
با چنین اعتبار یازهرا

به دو دست بریده عباس
می کنی افتخار یازهرا

همچو مرغی که دانه برچیند
می شوی دست بکار یازهرا

بر گنهکارهای بی کس و کار
هم محلی گذار یازهرا

میشوی با تمام فاطمیون
بر جنان رهسپار یازهرا

مهر تو جلوه میکند صد جا
ای بزرگوار یازهرا

مانده ام با چنین مقام چرا
گشته ای بی مزار یازهرا

که حیف کوتاه بوده عمر شما
گل هجده بهار یازهرا

سینه ی تو بهشت احمد بود
شد به آتش دچار یازهرا

غنچه از شاخه با تکان افتاد
خانه شد لاله زار یازهرا

سر آن ضربه ای که تو خوردی
شیعه شد سوگوار یازهرا

آمدی تا به خویش ، در افتاد
بین آن گیر و دار یازهرا

میخ مگذاشت تا که تو خود را
بکشانی کنار یازهرا

میکنم این قصیده را کوتاه
با دلی داغدار یازهرا

کاش مهدی بیاید و گردد
آن مزار آشکار یازهرا

هر که با شعر من شکسته دلش
با همان انکسار یازهرا

از برای ظهور منتقمش
گوید از دل سه بار یازهرا

قاسم نعمتی

 



موضوعات مرتبط: حضرت فاطمه(س) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: حضرت زهرا(سلام الله علیها) مدح و ولادت
[ 1 / 2 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)


      امشب نشسته ام بنویسم ترانه ها
      از باغ از بهار من از مادرانه ها
      از دست پُر امیدم و تسبیح دانه ها
      از این دلی که پر زده از آشیانه ها
      
      شکرش میان این همه سر سروری شدیم
      مانند یازده پسرش مادری شدیم
      
      آیینه ای گرفته خدا در برابرش
      خورشیدی از تمامی انوار انورش
      امشب خدا نشسته خدا با پیمبرش
      امشب پدر رسیده به دیدار مادرش
      
      تعظیم تو به او نه که بر هست واجب است
      از این به بعد بوسه بر این دست واجب است
      
      تا مه کرده نام شما قیل و قال را
      پیدا نموده با تو کرامت کمال را
      گم کرده عقل پیش شکوهت خیال را
      پنهان جمال کردی پیدا جلال را
      
      هر چند کار توست که پیغمبری کنی
      تو آمدی که پای علی حیدری کنی
      
      این باغ ها معطر زهراست یا علی
      این موج موج کوثر زهراست یا علی
      آری تمام باور زهراست یا علی
      نام تو نام دیگر زهراست یا علی
      
      آغاز آفرینش از آغاز فاطمه است
      یعنی علی حقیقت اعجاز فاطمه است
      
      خورشید زیر پای تو خشت محقری ست
      کار نگاه چشم شما ذره پروری ست
      خاک حسینیه شدنم لطف مادری ست
      خانم تمام حرف من این بیت آذری ست
      
      "بنیانگذار مکتب غیرتدی فاطمه
      عباسَ درس معرفت اُورگدی فاطمه"
      
      عمریست تا به لطف تو زنجیر می شویم
      با بوی نان تازه نمک گیر می شویم
      باز از تنور روشن تو سیر می شویم
      شکرش ! کنار خانه تو پیر می شویم
      
      در روضه باز چایی دم کرده ی تو بود
      این لطف ، لطف دست وَرم کرده ی تو بود
      
      خانم میان صحن رضا نام تو بس است
      پای ضریح وقت شفا نام تو بس است
      پایین پا بجای دعا نام تو بس است
      دردی مگر برای دوا نام تو بس است
      
      نام تو بر لبم دم باب الجواد بود
      فیض تو بود از سر من هم زیاد بود
      
      آواره ایم پای شما خوش بحال ما
      مشمول هر دعای شما خوش بحال ما
      پروانه ی عزای شما خوش بحال ما
      مجنون کربلای شما خوش بحال ما
      
      آهی بکش که سینه ی ما کربلایی است
      تا یاد توست حال دلم مجتبایی است
      
      می خواست حامی مادر شود نشد
      مرهم برای زخم کبوتر شود نشد
      تا مانع هجوم ستمگر شود نشد
      شاید بجای روی تو پرپر شود نشد
      
      ای وای من که برگ گلی ضرب شست خورد
      ضربی ز روی و ضربه ای از پشت دست خورد
      
      حسن لطفی

**********************


      چه حال خوشی چه مبارک سحری هست
      پیداست ز ساقی ز دل ما نظری هست
      
      تا دورترین نقطه دلم اوج گرفته است
      یعنی که مقرب شده و بال و پری هست
      
      باریدنِ از شوق، خودش خوب نشانی ست
      که منتظری با رخِ از اشکِ تری هست
      
      از اول شب دسـت خودم نیـست كه مستم
      این مـطمئنم كرد كـه حتماً خبری هست
      
      پرسه زدم از بس وسط كوچه ی امید
      تا خوب ببیـنـند دل در به دری هست
      
      در باز شد آن قدر در این خانه نشستم
      انگار برای خودش این هم هنری هست
      
      بر دست گرفتم دل خود را ز خجالت
      این هدیه ی ارتباط مادر، پسری هست
      
      ریزند ملائك همه گل بر سر عالم
      از عرش رسیده است زمین مادر عالم
      
      سوگند مقدس تر از این لحظه دمی نیست
      توصیف شب قدر كه كار قلمی نیست
      
      یك چله نشسته پدرت تا كه بیایی
      این میل خودت بود و گرنه رقمی نیست
      
      بیهوده پریشان شده ای مادرِ زهرا
      تا بوده خدا بوده و تا هست غمی نیست
      
      بهتر كـه نیامد زنی از قـوم قریشی
      بانوی دو تا عالم من، شخص كمی نیست
      
      گفتیـم كه مریم برسد با سه پرسـتار
      هر چند كه در حق تو این ها قدمی نیست
      
      امشب همه ی رحمت حق مال زمین شد
      این خیر كثیر است نباشد كرمی نیست
      
      از رو به رویم آمـده و باز می آید
      یك روز كه در خاك برایش حرمی نیست
      
      من زمزمۀ اویم و او زمزمۀ من
      خلقت به فدای قدم فاطمۀ من
      
      دیدی كه اجابت به تو دادیـم پیمبر
      تندیس محبت به تو دادیم پیمبر
      
      فدیه بده اطعام به پا كن كه از این پس
      سرمایه ی عزت به تو دادیم پیمبر
      
      سوگند به یكتایی من، فـاطمه یكتاست
      گر روح عبادت به تو دادیم پیمبر
      
      با فاطمه كه بی پسری غصه ندارد
      ما ام امامت به تو دادیم پیمبر
      
      این دست دگر قبلۀ لب های تو باشد
      ما مادر رحمت به تـو دادیم پیمبر
      
      محشر یكی از كیفیت قامت زهراست
      یعنی كه قیامت به تو دادیم پیمبر
      
      "تا یار كه را خواهد و میلش به كه باشد"
      بانوی شفاعت به تو دادیم پیمبر
      
      بالاتر از این رتبۀ قدسی كه نداریم
      باید كه به پای قدمش سجده بیاریم
      
      حبیب نیازی

**********************
 
     گاهي يک حرف به درياي سخن مي ارزد
      آنچنان که لب بلبل به چمن مي ارزد
      
      گاهي اوقات ميان ستم فاصله ها
      بردن نام محمد به قرن مي ارزد
      
      پشت هر وصل نگو در به دري خوابيده
      پس به اميد لقا ترک وطن مي ارزد
      
      سر ساييده به خاک کف پاي زهراست
      آن سري را که مثل گفته به تن مي ارزد
      
      در بهشتي که فقط ميوه ی فصلش سيب است
      کيسه برداشتن و پرسه زدن مي ارزد 
      
      راه دوری نرود فاطمه جان گاه گهی
      یک دوتا قاچ از آن سیب به ما هم بدهی
      
      سر به جز زير سراي تو وبال است وبال
      نوکري جز به نگاه تو محال است محال
      
      وقتي اعجاز کند خاک سر چادر تو
      خاک پاي تو شدن اوج کمال است کمال
      
      سينه ات سينه ی سيناي رسول است و بر او
      بوسه بر سينه ی تو طبق روال است روال
      
      آتش دوزخ اگر بر تو حرام است حرام
      آتش عشق تو بر شيعه حلال است حلال
      
      بسکه اوصاف تو پر کرده همه عالم را
      اين براي همه ی دهر سوال است سوال
      
      که تو ربي؟ ملکي؟ انسيه اي؟حورايي؟
      تو رسول اللهي يا حيدري يا زهرايي؟
      
      تو رسيدي و جهان آيينه بندان شد و بعد
      پر جبريل پر از کوثر قرآن شد و بعد
      
      به خديجه خبر آمدنت را دادند
      ميزبان تو سر خان تو مهمان شد و بعد
      
      مادر عالم و آدم شدي و با قدمت
      شجره طيبه از ميوه فراوان شد و بعد
      
      پس از آنيکه جهان مزرعه ی طوبي شد
      نوه ی پنجم تو وارد ايران شد و بعد
      
      شهر و آبادي ما عطر خوش ياس گرفت
      شهر و آبادي ما يکسره سلمان شد و بعد
      
      اين چنين مکتب ما مکتب ايماني شد
      قوم ما جيره خوره شاه خراساني شد
      
      سر سجاده نگاه تو قمر مي سازد
      اشک مي ريزي و چشم تو گهر مي سازد
      
      هر قنوتي که تو در نافله ها مي گيري
      از شب تار علي صبح ظفر مي سازذ
      
      در دل خان فقط نيمه نگاهت نفست
      فضهء خادمه را معجزه گر مي سازد
      
      هر کجا دور سر شيعه بلا مي گردد
      گوشهء چادر تو دفع خطر می سازد
      
      لذت پر زدن سوي شما را دارد
      به مذاق دل ما روضه اگر مي سازد
      
      مادري کردي و در روضه صدايم کردي
      سر سجاده نشستي و دعايم کردي
      
      بي تو هيهات زمين ميل بهاري بکند
      يا که شمس و قمرش ليل و نهاري بکند
      
      روز محشر همه را خاک نشين کرده خدا
      تا فقط فاطمه اش ناقه سواري بکند
      
      به فلاني و فلاني و فلان گفتي نه
      تا فقط از تو علي خواستگاري بکند
      
      آنقدر خواسته ات را به کسي دم نزدي
      که علي مانده براي تو چه کاري بکند
      
      بعد نه سال چه گفتي که علي غمگين است؟
      چه سبب شد که علي فکر اماري بکند
      
      خط بکش دور سفر را و بمان پيش علي
      بنگر اين ديدهء تر را و بمان پيش علي
      
      صحبت از هر چه که خواهي بکن از رفتن نه
      پيش چشم نگران همه جان کندن نه
      
      چند روز است که دل شوره به زينب دادي
      پنج سالش شده پس پيرهن آوردن نه
      
      بين گودال زماني که حسينت افتاد
      تو سراسيمه بيا و بگو از گردن نه
      
      چکمه و سينه ی زخم پسر زهرا نه
      تبر و ساقه خشکيدهء يک گلشن نه
      
      قتلوک ذبحوک پسر بي کفنم
      عرفوک خذلوک شه خونين دهنم
      
      
      حسین قربانجه

**********************


      ما شیعه ایم و شیعه ی مولا شدن خوش است
      در بین نوکران علی جا شدن خوش است

       
      دریا علی و قطره تمامی کائنات
      قطره به قطره راهی دریا شدن خوش است
      
      ما بی علی محلّی از اِعراب نیستیم
      با مرتضی هر آینه معنا شدن خوش است
      
      یک «یا علی» بگو که مسیحا دمت کنند
      یک «یا علی» بگو که مسیحا شدن خوش است
      
      قبله علی و قبله نما فاطمه بُوَد
      در روبروی کعبه فقط تا شدن خوش است
       
      سوگند می خورم به علی که در این جهان
      تنها گدای حضرت زهرا شدن خوش است

       
      سلمان شدن همان و سلیمان شدن همان
      با نوکری فاطمه آقا شدن خوش است
      
      تنها گلی که سر سبد خلق عالم است
      روح دو پهلوی نبی الله خاتم است
      
      آمد کسی که خیر کثیر پیمبر است
      خیر کثیر ... نه ... نه ... به والله کوثر است
      
      بی فاطمه که شیر خدا همسری نداشت
      بی شک و شبهه فاطمه همتای حیدر است
      
      وقتی علی و فاطمه آیینه ی هم اند
      با این حساب فاطمه هم مرد خیبر است
      
      حتی ابونعیم و سیوطی نوشته اند :
      از مریم و خدیجه و حوا هم او سر است
      
      من مانده ام که روز جزا او چه می کند
      با چادری که سایه ی صحرای محشر است
      
      محشر مقام فاطمه محشر به پا کند
      روز جزا شفاعت او چیز دیگر است
      
      تنها نه مادر حسنین ... مادر همه است
      روز تولدش به خدا روز مادر است
      
      
      
      اخلاص و قدر و فاطر و نور و تبارک ست
      میلاد با سعادت کوثر مبارک است
      
      زهرا همان که آینه ی کردگار بود
      خورشید، در مقابل نورش غبار بود
      
      سلمان چه دید؟ دید که می چرخد آسیاب
      وقتی که او مقابل پروردگار بود
      
      نُه سال نَه ... که از ازل ... آغاز بی زمان
      حیدر،«خدای عشق»، به عشقش دچار بود
      
      هر چار فصل عمر علی از وجود او
      اصلاً خزان نداشت تماماً بهار بود
      
      «تکبیر» و «حمد» و گفتن «تسبیح» جای خود
      تسبیح او به ذکر «علی» در شمار بود
      
      زهرا نگو بگو اسد شیر حق، علی
      با تیغ خطبه اش دو جهان تار و مار بود
      
      حامی محکم و پر و پا قرص مرتضاست
      حیدر بدون فاطمه بی ذوالفقار بود
      
      وقتی که ذوالفقار علی رام فاطمه است
       حتماً «وَ إن یکاد» علی نام فاطمه است
      
      خورشید مصطفی که ضُحایش زبانزد است
      مصداق هل اتاست، عطایش زبانزد است
      
      جبریل هم ز سفره ی او رزق می گرفت
      زیرا شنیده طعم غذایش زبانزد است
      
      بیتش شده محل عبور و مرور وحی
      پیغمبر است و غار حرایش زبانزد است
      
      حورا الانسیه شدنش جای بحث داشت
      از بس که این فرشته ... نمایش زبانزد است
      
      آیینه ای که پرتو او را کسی ندید
      رفته به مادرش که حیایش زبانزد است
      
      همسایه از دعای شبش نور می گرفت
      در بین خاص و عام، دعایش زبانزد است
      
      یک پنجم زمین به صداقش در آمده
      با این حساب، لطف خدایش زبانزد است
      
      آری خدا خدایی خود را به پاش ریخت
      اصلاً عجیب نیست بهایش زبانزد است
      
      مریم اگر دو وعده غذاش آسمانی است
      زهرا همیشه مائده هاش آسمانی است
      
      ای مادری که خلقت عالم به نام توست
      دنیا هنوز محو شکوه مقام توست
      
      آدم به اسم اعظم تو ارتقا گرفت
      این هم یکی ز معجزه ی ختم نام توست
      
      «یا فاطرُ به فاطمه» ذکر گشایش است
      این تازه گوشه ای ز فیوضات عام توست
      
      ای کوثری که ساقی تو مرتضی بُوَد
      تنها نه او ... که کلّ جهان مست جام توست
      
      حتّی نبی که اوج مقامش مُبرهن است
      با پا شدن به پای تو در احترام توست
      
      آیات هل اتی که نشانی ز بندگی است
      یک چشمه از سحاب ثواب صیام توست
      
      روزی سه بار کار تو شمس الضّحایی است
      با این حساب رونق ما از قوام توست
      
       یک آسیاب دستی و یک قطعه ی حصیر
      این ها همان جهیزیه های امام توست ....
      
      ... این ها نشان دهنده ی زهد و کرامت است
      یعنی که سادگی و قناعت پیام توست
      
      مادر! اگر چه رنج فراوان کشیده ای
      می آید آن زمان که دو عالم به کام توست
      
      با پهلوی شکسته و کودک به روی دست
      می آیی و تقاص مدینه کلام توست
      
      این بیت آخر است نوشتم برای تو
      هستی من فدای تو و بچه های تو
      
      محمد فردوسی



موضوعات مرتبط: حضرت فاطمه(س) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) مهدی وحیدی
[ 30 / 1 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)

    
      هی میکِشم گل مینویسم مادر من
      وقت توسل می نویسم مادر من
      
      من قصه های باورم را دوست دارم
      من عاشقانه مادرم را دوست دارم
      
      ای رحمت للعالمین خوانده تو را اُم
      خورشیدی و دور سرت دریای انجم
      
      ترکیب عشق و نور و احساس و حیایی
      تو چلّه ی پیغمبر اهل حرایی
      
      اول که عطر خاک و باران زد تو بودی
      وقتی نسیم سیب می آمد تو بودی
      
      آثار تو در جاده ی افلاک باقی ست
      یک جلوه ات در قصه ی لولاک باقی ست
      
      دست تو در روز قیامت بازِ باز است
      دست تو در امر شفاعت بازِ باز است
      
      ای ذکر تسبیح تو بعد از هر نمازم
      ایاک نعبد های جاری در نمازم
      
      ای دختر آیینه های بی تعلق
      هرچه سرودند از تو شعر بی تملق
      
      معراج اهل آسمان از دامن تو
      عطر خدا می آید از پیراهن تو
      
      کوثر توئی ما تشنه کامان تو هستیم
      ما مستحق لقمه ی نان تو هستیم
      
      باران شما و ما همه خاک کویریم
      بر ما ببار از تشنگی اینجا نمیریم
      
      ای وصف تو در آیه های پاک کوثر
      ای بوسه بر دست شما داده پیمبر
      
      ای گرد خاک چادرت خورشید تابان
      از چادر تو صد یهودی شد مسلمان
      
      آئینه ی تقدیس در دنیای پیشین
      ای لیله القدر پیمبرهای پیشین
      
      ما با تو ترسی از شب محشر نداریم
      خود را فقط در دست لطفت می سپاریم
      
      ای احترامت واجب بر هر پیمبر
      ای آسمان روشن شب های حیدر
      
      خورشید بعد از دیدنت در تابش آمد
      عالم پِی دستاس تو در چرخش امد
      
      بر آسمان عشق حیدر دل که دادی
      پیراهنت را هدیه بر سائل که دادی
      
      عالم به دستان عطایت آفرین گفت
      بر بخشش بی انتهایت آفرین گفت
      
      شور نمازت تا خدا بالا گرفته
      اینگونه نامت کنیه ی زهرا گرفته
      
      ای خادمت آسیه و حوا و مریم
      چشم همه بر دست تو چشمان ما هم
      
      گاهی گلو از مهر تو تر می نمایم
      بنگر چگونه بی شما سر می نمایم
      
      امروز جمعه؛ روز آقای غریبی ست
      بانوی من بی صاحبی درد عجیبی ست
      
      دیگر کسی چشم انتظار آسمان نیست
      چشم انتظار مهدی صاحب زمان نیست
      
      ندبه گذشت و حضرت دریا نیامد
      گاه سمات آمد ولی آقا نیامد
      
      بانو قسم بر پهلوی آزرده ی تو
      بر چهره ی در کوچه سیلی خورده ی تو
      
      امشب بگو مهدی بیاید ما غریبیم
      آقای هم عهدی بیاید ما غریبیم
      
    شاعر : ?????
      
      *********************
      

      
      ای نفس های حضرت دریا   
      باعث بهترین خلقت ها
      
      لفظ لولاک ما خلقتکما   
      کرده تصویب گفته های مرا
      
      از تو سرشار می شود بانو   
      چشمه های زلال فیض خدا
      
      لحظه های اجابت سبز است   
      دست خود را که می بری بالا
      
      بانوی سایه گستر محشر    
       مادر مهربان این دنیا
      
      یک نخ وصله های تو کافی است   
      از برای شفاعت فردا
      
      علت خلقت علی و رسول     
      السلام علیک یا زهرا
      
      فاطمه روح ربنای علی    
      مادر بچه شیعه های علی
      
      مثل شبنم به رنگ بارانی   
      با صلابت شبیه طوفانی
      
      آیه هایت اگر چه کوتاه است  
      جاده خیر توست طولانی
      
      سفره عرش باز شد وقتی     
      که تو مشغول پختن نانی
      
      آسمان مدینه روشن شد   
      هر شبی که نماز می خوانی
      
      من مسلمان چادرت هستم   
      افتخارم همین مسلمانی
      
      با سه آیه تمامی خیری   
      مادر آیه های قرآنی
      
      چرخ خلقت دگر نمی گردد   
      آسیابی اگر نگردانی
      
      قدر آیینه آب می داند  
       شأن تو بوتراب می داند
      
      جلوه ای از مقام تو کوثر  
      دشمنان پیمبرت ابتر
      
      مادری کرده ای برای رسول    
      حضرت عشق بهترین دختر
      
      نقش یا فاطمه است وقت نبرد 
       نقش سربند حضرت حیدر
      
      پسرانت دو گوشواره تو    
      دخترانت ستارگان سحر
      
      بانویی از اهالی صبحی  
      از دل کوچه های شب نگذر
      
      طبخ نانت چقدر دیدن داشت  
      طبخ نان همیشه ات مادر
      
      راستی نان برای ما داری      
      مادر از حال و روزتان چه خبر؟
      
      سایه ات مستدام بر سر من  
        خوش به حالم تویی تو مادرمن
      
         سفره داری و با کرم هستی   
      علت اینکه می پرم هستی
      
             من خیالم چقدر آسوده ست       
      روز محشر تو در برم هستی
      
      مادرانه کنار من بودی    
       نام تو تا که می برم هستی
      
      من پسر خوانده توام بی بی    
      تا ابد سایه سرم هستی
      
      تو خودت خواستی که شک نکنم  
       مهربانی و مادرم هستی
      
      با وجودی که بی کرانه شدی   
      مادرم از چه بی حرم هستی؟
      
            گوشه سینه ام حرم داری    
        خوش به حالم که باورم داری
      
    شاعر : ?????
      
      *********************
      

      
      در خاطره ماندگار بودن
      همشیره ی ذوالفقار بودن
      حوریه و خانه دار بودن
      اینقدر بزرگوار بودن
      
      کار چه کسی است غیر زهرا
      ماییم و دعای خیر زهرا
      
      شأن تو کجا و بال ادراک
      افتاده به زیر پات افلاک
      منظور خدا حدیث لولاک
      ای خواستگارت پدرخاک
      
      مهریه ی هر که آب باشد
      همدوش ابوتراب باشد
      
      ای روح برابر پیمبر
      ای سوره ی کوثر پیمبر
      ای حیدر دیگر پیمبر
      ای آمنه مادر پیمبر
      
      ای سیب  بهشت را نتیجه
      سرمایه ی حضرت خدیجه
      
      هر شـبنمی از سپیده گفتن
      یک عمر تو را قصـیده گفتن
      ایمان به تو را عقیده گفتن
      از شنیده  و ندیده گفتن
      
      باید خودت از خودت بگویی
      از روز تولدت بگویی
      
      خانه ی تو قبله گاه مردم
      دستاس تو هم نخورده گندم
      ای تعصب امام هشتم
      ما زائرتان شدیم در قم
      
      در قلب علی مزار داری
      ای صاحب موت اختیاری
      
      صابر خراسانی
      
      *********************
      

      
      دختر نازنين پيغمبر
      حاصل اربعين پيغمبر
      
      در صداي تو مرتضي ميديد
      لهجه ي دلنشين پيغمبر
      
      عرق چهره ي تو بنشسته
      بر روي آستين پيغمبر
      
      احترام تو و علي بوده
      سخن آخرين پيغمبر
      
      أينَ زهرا بُود به رستاخيز
      جمله ي اولين پيغمبر
      
      وصف تو در بيان نميگنجد
      روح تو در زمان نميگنجد
      
      آمدي اي بهار زيبايي
      تا درآيد علي ز تنهايي
      
      هر كه شد عاشق غمت بانو
      ميكِشد كار او به رسوايي
      
      كرده عشقت مرا خيالاتي
      نام تو ميبرم به شيدايي
      
      دانش ما ز روح تو اندك
      ما همه قطره و تو دريايي
      
      از كسي كه به مجلست آيد
      مرتضي ميكند پذيرايي
      
      اي اسير نگاه تو حيدر
      ديده دارد به راه تو حيدر
      
      اي كه در اوج عشق و عرفاني
      نشدي غافل از خدا آني
      
      فرصت زندگي تو كوتاه
      قصه هاي غم تو طولاني
      
      با مدالي كه روي سينه ي توست
      قهرمان تمام دوراني
      
      در غم آن جمال پُر ابرت
      ديده هايم هميشه باراني
      
      شأن تو كمتر از علي نبُود
      هرچه داند علي تو ميداني
      
      اي به درد دلم دوا زهرا
      مدح تو ميكند خدا زهرا
      
      كوثري تو بدون مانندي
      در به روي گدا نميبندي
      
      تو چه زيبا دل از همه بردي
      اي بنازم بر اين هنرمندي
      
      چه كنم اي حبيبه ي طاها
      كه قبولم كني به فرزندي
      
      تا كه ديدي غريبي حيدر
      دل ز دنياي بي علي كندي
      
      به خدا كن سفارش ما را
      پيش ايزد تو آبرومندي
      
      روي سينه پلاك حيدري ام
      اولين مرتبه تو افكندي
      
      هر كجا نام تو بُود زهرا
      نظر مرتضاست بر آنجا
      
      اي نگاهت سپيده ي حيدر
      يار از ره رسيده ي حيدر
      
      هر تپش قلب تو علي گويد
      اي مصيبت كشيده ي حيدر
      
      علي از ديدن تو دلخوش بود
      روشنيِ دو ديده ي حيدر
      
      دله مجنون او اسيرت بود
      ليلي قد خميده ي حيدر
      
      تو به راه علي فدا گشتي
      فاطمه ، اي شهيده ي حيدر
      
      تو حمايتگر علي بودي
      همه جا در بر علي بودي
      
      مجتبي روشن روان

      
      **********************
      

      
      و خدا خواست که از هر بشری سر بشود
      در دلش چشمه بجوشاند و کوثر بشود
      
      سدره ی عشق از این نهر تناور بشود
      عالم از بوی خوش یاس معطر بشود
      
      روی او آینه ی صورت حیدر بشود
      عشق آیینه در آیینه مکرر بشود
      
      دست خالی خدیجه پُر گوهر بشود
      مصطفی بار دگر صاحب مادر بشود
      
      عرش را با قدم فاطمه آراست خدا
      گفت او مادر ما باشد و می خواست خدا…
      
      ...از لبش آیه ی تطهیر مطهر بشود
      هر که از باده ی او تر نشد ابتر بشود
      
      وای اگر ساقی ما صاحب ساغر بشود
      چشم بر هم زدنی میکده محشر بشود
      
      تا به خُم لب بزند مِی دو برابر بشود
      جام تقدیر شب قدر مقدر بشود
      
      شاعر میکده کم مانده پیمبر بشود
      اگر از باده ی او قافیه هم تر بشود
      
      عرش را با قدم فاطمه آراست خدا
      گفت او مادر ما باشد و می خواست خدا
      
      نور سوم برسد مکه منور بشود
      چشم هایش حجرالاسود دیگر بشود
      
      معبد آسیه و مریم و هاجر بشود
      بعد از این کارِ عرب سجده به دختر بشود
      
      و خدا خواست برای همه مادر بشود
      تا اگر رهگذری خسته و مضطر بشود
      
      یا یتیمی برسد زائر این در بشود
      نخی از چادر او رشته ی آخر بشود
      
      تو دعا کن، پسرت فاطمه، دیگر برسد
      فرج و عهد بخوان تا سحری سر برسد
      
      قاسم صرافان
      
      *********************
      
      
      یک تکه ابر سوی بیابان بیاورید
      قحطیِ عشق آمده باران بیاورید
      
      بر روح پر تلاطم انسان عصر جهل
      آرامشی به وسعت طوفان بیاورید
      
      یک چشمه از بهشت خدا را از آسمان
      تا خانه ی پیمبر دوران بیاورید
      
      الطاف بی نهایت پروردگار را
      در قالب سه آیه ی قرآن بیاورید
      
      یک سیب سرخ به پیمبر دهید و بس
      حوریه ای به کسوت انسان بیاورید
      
      هر سیب سرخ سیبِ پیمبر نمی شود
      هر سوره ای که سوره ی کوثر نمی شود
      
      زیبا نزول كرده و زیباتر از همه
      این كه نشسته این همه بالاتر از همه
      
      خوابیده است همره لالایی نسیم
      دریا به روی دامن دریاتر از همه
      
      از باغ و باغبان گلش دل ربوده است
      این غنچه ای كه گشته شكوفاتر از همه
      
      او ماهِ خانواده ی خورشید مكه است
      بی خود كه نیست آمده زهراتر از همه
      
      با این همه لطافتش انصاف را بگو
      انسیه هست این زن حوراتر از همه
      
      ما را به مدح مادر آئینه ها چه کار؟
      جایی که مدح فاطمه را کرده کردگار
      
      روشن به نورِ آمدنش آسمان شده است
      این زن كه قبل خلقت خود امتحان شده است
      
      عطر بهشت آمده همراهِ مقدمش
      دنیای پیر با نفس او جوان شده است
      
      هان ای زنان زنده به گور زمان جهل!
      هنگام رستخیز حقوق زنان شده است
      
      وقت نماز شرعی اگر چه نیامده
      برخیز ای بلال زمان اذان شده است
      
      آخر میان خانه ی آیینه های شهر
      آیینه ی خدای نما میهمان شده است
      
      زهرا نبود زُهره دگر نُه فلك نداشت
      زهرا نبود سفره ی خلقت نمك نداشت
      
      خیر كثیر چشمه ی جوشان كوثر است
      بنیان گذار نسل شریف پیمبر است
      
      حرف خدا و سوره ی كوثر به روشنی ست
      نسلی كه فاطمی نبُوَد نسل ابتر است
      
      این خانواده را بركت می دهد خدا
      این نسل سبز زنده ترین قوم محشر است
      
      ما را غم از تلاطم دریای كفر نیست
      تا كشتی نجات ولایت شناور است
      
      ما كودكان گمشده ی صبح محشریم
      امّیدمان به آمدن از راهِ مادر است
      
      هر بانویی كه بانوی محشر نمی شود
      هر كس برای شیعه كه مادر نمی شود
      
      تو چشمه ی زلال حیاتی كه گفته اند
      بالاتر از تمام صفاتی كه گفته اند
      
      بعد از پدر به روح بلند تو می رسد
      بانو سلامِ حق، صلواتی كه گفته اند
      
      جز با كلیدِ مِهر شما وا نمی شود
      در روز حشر باب نجاتی كه گفته اند
      
      وصف تو با كلام زمینی كجا رواست
      شأن كنیز توست رُواتی كه گفته اند
      
      شیرین تر از شورِ نم اشك هایتان
      از شهد شاخه های نباتی كه گفته اند
      
      بانو بیا و یك شب جمعه ببر مرا
      همراه خود كنار فراتی كه گفته اند
      
      بیش از هزار سال بُوَد گریه می كنی
      بر داغ كشته ی عَبَراتی كه گفته اند
      
      ای مادر شهید دعا كن برای من
      یك شب بمیرم از غم ارباب بی كفن
      
      محسن عرب خالقی

      
      *********************
      
      
      در سر افتاد تا هواي سحر
      مي نويسيم ماجراي سحر
      
      فاطمه، وصف مادري تو را
      مي سپاريم به خداي سحر
      
      چادرت را بکش به روي زمين
      تا ببينيم رد پاي سحر
      
      با نزول مقام مادريت
      جلوه مي کرد آيه هاي سحر
      
      با همان عطر دست هاي خودت
      نان بپز باز هم براي سحر
      
      وصله ميخورد چادرت بانو
      با گل ياس و تکه هاي سحر
      
      رنگ مهتاب بر الست بکش
      به سرم مادرانه دست بکش
      
      به لبم باز هم ترانه ي تو
      به دلم باز هم بهانه ي تو
      
      خوش به حالم که هست روي سرم
      گرمي دست مهربانه ي تو
      
      سر من روي خاک پاي حسين
      سر ارباب روي شانه ي تو
      
      از دعاي تو حيدري هستم
      از همان لطف بي کرانه ي تو
      
      چقدر خوب آشنا شده اند
      سر جبريل و آستانه ي تو
      
      جابجا شد فضاي عرش و زمين
      تا بنا شد مدينه خانه ي تو
      
      مرتضي و تو هر دو يک نفريد
      عقل من را به درکتان ببريد
      
       مسعود اصلانی
      
      ********************
      
        
      و زمین مثل خیمه گاهی بود
      که تمامش پر از سیاهی بود
      
      تو رسیدی و این رسیدن تو
      شکلی از رحمت الهی بود
      
      ماه حالا تویی وَ یا خود ماه؟
      که خودش هم سر دو راهی بود
      
      ماه؟ زهرا؟ چه می نویسم من
      کار من کار اشتباهی بود
      
      تو ببخشم که وصف تو دریا
      کاغذ طبع شعر کاهی بود
      
      کاغذم از تلاطمت خیسم
      کاش باشم قلم که بنویسم
      
      تا نبودی جهان خیالی بود
      سال ها از بهار خالی بود
      
      بی تو حتی وجود هر انسان
      مبهم و گنگ و احتمالی بود
      
      همه ی سفره قناعتتان
      چند تا کاسه ی سفالی بود
      
      نه بهاری که با علی بودی
      همه اش پر ز بی سوالی بود
      
      هر کجایی که می رسیدی تو
      برکت از آنٍ آن اهالی بود
      
      عشق را سمت خویش می خواندی
      هر زمان آسیاب گرداندی
      
      تویی آنکس که کس نفهمیدش
      چشم دنیاییان نمی دیدش
      
      تو نبودی ولی خیالت را
      داشت آدم زمان تبعیدش
      
      و تو آن سیب نوبری بودی
      که برتی خودش خدا چیدش
      
      ونهالی  رسیده بودی که
      خشکسالی رسید و خشکیدش
      
      روزگاری ستاره ها دیدند
      ماه افتاد پیش خورشیدش
      
      ماه بودی برای خورشیدی
      خوب شد بیش از این نتابیدی
      
      خطبه ات کار نص قرآن کرد
      چهره ی شهر را نمایان کرد
      
      خطبه ات جای خود، یهودی را
      یک شبه چادرت مسلمان کرد
      
      چه قدر دست های مادریت
      گندم آسیاب را نان کرد
      
      چه قدر ظرف آب نیمه شبت
      عطش عشق را دو چندان کرد
      
      عشق را پیچ و تاب می دادی
      به حسینت که آب می دادی
      
      آنکه با او پر از صفا بودی
      تشنه هرگز نبود تا بودی
      
      ساقی ظرف آب نیمه ی شب
      راستی کربلا کجا بودی؟
      
      نکند لا به لای آن صحرا
      فکر یک تکه بوریا بودی
      
      با همان چادری که خاکی شد
      آمدی دست بر عصا بودی
      
      آسمان غرق بیقراری شد
      پیکر ماه نیزه کاری شد
      
      علی زمانیان



موضوعات مرتبط: حضرت فاطمه(س) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) مهدی وحیدی
[ 30 / 1 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)

به تن خسته ام توان دادند
به دودستم دوباره جان دادند
نا اميد از بيان شدم اما
ناگهان بر دهان زبان دادند
و به يمن قدوم سبز شما
غزل از سمت آسمان دادند
مست مي گشته ايم چون امشب
به همه باده از جنان دادند
هر زني شد کنيز اين بانو
رتبه اي در جنان به آن دادند
مست نامت شده همه دلها
السلام عليک يا زهرا
اول اين غزل مدد زهرا
مي خري عبد خوب و بد زهرا
من و اين بچه ها  براي شما
نوکر هستيم تا ابد زهرا
از ازل تا ابد زني هرگز
به مقامت نمي رسد زهرا
وتمام مراحل عمرت
در دلم گشته مستند زهرا
در قيامت همه قيام کنند
تا شود مادرانه رد زهرا
بهترين عبد آستان خدا
السلام عليک يا زهرا
بهترين بنده خدا زهرا
باني عصمت وحيا زهرا
نه فقط مادر حسين و حسن
مادر کل کبريا زهرا
شک ندارم که با دعاهايت
حاجتم مي شود روا زهرا
همه عشق فاطمه حيدر
همه عشق مرتضي زهرا
نقش پيشاني علي در جنگ
دسنويسي بنام يازهرا
اي دليل بناي اين دنيا
السلام عليک يا زهرا
بوي خوب گلاب آمده است
بوي گلهاي ناب آمده است
امشب از آسمان براي ما
کوزه هاي شراب آمده است
شب ظلمت دگر به سر آمد
معني آفتاب آمده است
ماهمه غرق در گناه شديم
خبري خوش!ثواب آمده است
همه عالم شده چراغاني
همسر بوتراب آمده است
بده عيدي به من همين حالا
السلام عليک يازهرا
دين ودنياي بي شما هرگز
بي تو پرواز تا سما هرگز
تا ابد من فقير تو آري
رد کني حاجت گدا؟هرگز
در خانه فقير آمده است
ننمايي تو اعتنا؟ هرگز
باورم نيست در شب ميلاد
ندهي پاسخ مرا هرگز
به حسينت قسم که از سر تو
نرود ياد کربلا هرگز
مادر مهربان عاشورا
السلام عليک يازهرا

شاعر : حبيب باقرزاده

********************


اين بار دلم حسـرت ميخانـه گرفتـه
مـوي قلمم را چه کسي شانه گرفته
نقـاش نبــودم ز سـر ذوق کشيـدم
شمعي که دلش بونه ي پروانه گرفته
من نوکـري ام را به عنايـات ز تـو دارم
قلبم اثرش را درِ ايـن خانـه گرفته
زهرا که به من منصب درباني خود داد
از دست قضـا نوکـر ديوانـه گرفته
دست من و دامان شما فاطمه جانم
جان همه قربان شما فاطمه جانـم

از عرش رسيدي تو به دامـان خديجه
اي کوثـر پيغمبر و اي جـان خديجه
از پيش تو زنهـاي قريشي همه رفتند
صد مريم و صد آسيه قربـان خديجه
زيباتـر از آني کـه به تصويـر بيايـي
روشن شده از نور تو چشمان خديجه
شيريني لبخند تو معناي بهشت است
يعني به سر آمـد غم پنهـان خديجه
دست من و دامان شما فاطمه جانم
جان همه قربان شما فاطمه جانـم

خورشيدي و از فـرط حيـا زير نقابـي
هنگام وضـو عکس رخ مـاه در آبـي
هم مـادر ساداتي و هم مـادر مـايـي
حيـدر پـدر خـاک و شمـا اُم تـرابي
يک روز نشـد فکـر گداهـات نباشي
يک شب نشده بي غم همسايه بخوابي
"من حوصله ي صف کشي حشر ندارم"
با فاطمه هستم چه حسابي چـه کتابي
دست من و دامان شما فاطمه جانم
جان همه قربان شما فاطمه جانـم

خورشيد شده مات تو يا حضرت زهرا
مديون عنايـات تـو يا حضـرت زهرا
ترسـم که غلام تو سر از خاک بـرآرد
از لطف کرامـات تـو يا حضـرت زهرا
هر روز نشستنـد ملائک سـر راهت
دلخوش به ملاقات تـو يا حضرت زهرا
انفاق نکن اين همه مادر ، که فقيران
شرمنـده ي خيرات تو يا حضرت زهرا
دست من و دامان شما فاطمه جانم
جان همه قربان شما فاطمه جانـم

اي عرش به نام تو و اي فرش به نامت
پيغمبـر خاتـم دهـد هر روز سلامت
ايـن خانـه گمانم حـرم امن الهيست
جبريل کبوتـر شد و آمـد سـر بامت
زنهـاي جهان بر در اين خانه کنيزنـد
مردان همه آمـاده که باشنـد غلامت
بيهـوده نوشتيـم غزل هـاي زيـادي
کار دل مـا نيست نوشتـن ز مقـامت
دست من و دامان شما فاطمه جانم
جان همه قربان شما فاطمه جانـم

خوب است که در حسرت ديدار تو باشيم
يا فاطمه تـا روز ابـد يـار تـو باشيم
هـر چنـد نيـازي بـه گداهـــات نداري
خوب است که ما گرمي بازار تو باشيم
ما نان و نمک خورده ي دستان شماييـم
بايد همگي شاعـر دربـار تو باشيــم
بايـد بـروم سمـت مـزاري کـه نداري
اي کاش شبي مـا همه زوّار تو باشيـم
دست من و دامان شما فاطمه جانم
جان همه قربان شما فاطمه جانـم

ما ساخته از آب و گل پـاک شماييـم
ما سر به هواييم ولي خـاک شماييـم
دنيا همـه اش مهريه ي مادرمان است
هر جا که بميريـم در املاک شماييـم
با اشک عجينيـم و ز دوزخ نهراسيـم
والله کـه مـا هيـزم نمنـاک شماييـم
دست من و دامان شما فاطمه جانم
جان همه قربان شما فاطمه جانـم
وقتي خدا زمين و زمان را درست کرد             
مـا را بـراي ام ابيهــا درست کـرد
ما را شبيـه خلقـت بي انتهـاي خـود           
از خاک پاي حضرت زهرا درست کرد
از اشک هـاي مــادر مـا آب آفريــد          
 با گريـه هاي فاطمه دريا درست کرد
از تـار و پـود چـادر مـادر نخي گرفت         
 حبل المتيـن بـراي دل ما درست کرد
زهـرا به هر نفس دو صد اعجاز مي کند          
او دم گـرفت تا که مسيحا درست کرد
تنهـا دليل خلقت دنياست فاطمه
اول شفيعه ي غم فرداست فاطمه

دنيا به زير سايـه ي بي منت تـو بود            
 شهـر مدينه برکتش از برکت تو بود
تنهـا مدافـع حـرم مرتضـي شـدي            
 اين تازه قطره اي ز يم قدرت تو بود
همسايه ها صداي غمت را شنيده اند             
 يعني تمـام شهـر همه هيئت تو بود
ديگر کسي جواب علـي را نمي دهـد             
اين ها همه نشانه اي از غربت تـو بود
بعـد از شهـادت پدرت اي گـل رسول           
يک سيلي و غلاف و لگد قسمت تو بود
حــق تـو و علـي غريبت ادا نشـد
جز تو کسي شريک غم مرتضي نشـد

مثل کبوتري که پـرت را شکسته اند            
 با ضربه اي به در کمرت را شکسته اند
سينه سپـر نمـوده اي از غربـت علي           
 نامحرمان چه بد سپرت را شکسته اند
تا بوسه گاه حضرت خاتم شکسته شد           
  يعني که حرمت پدرت را شکسته انـد
اول مدافــع حـرم يـار محسـن است            
قبـل از همه دل پسرت را شکسته اند
در را شکسته انـد ، ز جسم تو رد شدند           
حتي غـرور مختصـرت را شکسته اند
بايـد براي تو صـد هزاران لهـوف گفت
از مـاه خانـه گفت ، ز درد خسوف گفت
 

 احمد ايراني نسب

********************

نوبهار آمد گل آمد گل شکفته در برش گل
گل چه گل، آن گل که باشد تا سراپا پيکرش گل
گل بگو امشب که گل از دامن گل سر کشيده
شد چمن‏ آرا گل نوري که باشد جوهرش گل
لحظه ميعاد آن ياس بهشت عشق سر مد
گل به گل گرديد عالم باختر تا خاورش گل
قابليت بين که آمد قابله از عرش داور
بهر آن رنگين کمان دامن که باشد مادرش گل
مريم و کلثوم و ساره آسيه با هاجر آن شب
آمدند از آسمان با هودجي سر تا سرش گل
جبرئيل عقل گشته مست مست از شادماني
دست افشان پاي کوبان ريزد از بال و پرش گل
جلوه گر شد چلچراغ روح بخش آفرينش
قطب گلهاي بهشتي آنکه باشد محورش گل
شوکتش گل صولتش گل عصمتش گل عفتش گل
جامه‏ اش گل چادرش گل تاروپود معجرش گل
دست او گل پاي او گل قامت رعناي او گل
علم او گل حلم او گل عقل او گل مشعرش گل
نازم آن قامت قيامت را، که در دامان هستي
با نسيم رحمت حق ريزد از مشک ترش گل
روي او گل موي او گل خلق او گل خوي او گل
جسم او گل جان او گل فطرت حق باورش گل
در صفات و قول و فعلش هست چون ختم رسولان
بينشش گل دانشش گل محفلش گل دفترش گل
در جنان پرسيد آدم کيست آن بانو که باشد
گوشوار و سينه ريز و تاج زرين سرش گل
پاسخ از عرش برين آمد بگوش هوش آدم
او بود روحي که خوانده خالق جان پرورش گل
اوست جان و اوست جوهر اوست رضوان اوست کوثر
اوست ظاهر اوست باطن اولش گل آخرش گل
اسم او گل رسم او گل اصل او گل نسل او گل
باب او گل مام او گل همدلش گل همسرش گل
راضيه مرضيه زهرا، طاهره، صديقه طوبا
طيبه انسيه حورا نام پاک ديگرش گل
فاطمه ‏ام ابيها روح ياسين جان طاها
هست همچو نخل طوبا ريشه وبار و برش گل
در دل محراب عرفان بر سر سجاده باشد
فکر او گل ذکر او گل نغمه جان پرورش گل
ذات آن بانوي سرمد هست چون ذات محمد
شربتش گل مذهبش گل مکتب روشنگرش گل
اوست رب المشرقين و مغربين چرخ گردون
شرق و غربش خرم از گل مهر و ماه و اخترش گل
مرج البحرين يعني دامن دّر پرور او
لولو مرجان او گل خوشه‏ هاي گوهرش گل
هم حسن گل هم حسينش هم وجود زينبينش
هست آري تا قيامت هم پسر هم دخترش گل
خود نه تنها گل بود آن مهر بي همتا که باشد
حاجبش گل خادمش گل فضه ‏اش گل قنبرش گل
گشته نازل آيه تطهير در قرآن به شانش
هست روشن اينکه مي‏ باشد وجود اطهرش گل
قمري دل مست و سر خوش گفت مرغان چمن را
اي خوش آن عاشق که چون پروانه باشد دلبرش گل
هر کسي گل را به گيتي مقتداي خويش داند
بي گمان صبح قيامت ميزند حق بر سرش گل
شيعه ‏ي گل، عترتِ گل، را جدا از گل نداند
آري آري هم محمد گل بود هم دخترش گل
ذکريا فاطر بحق فاطمه ‏اي اهل بينش
مي‏ کند کاري که گردد پاي تا سر ذاکرش گل
هر کسي با گل نشيند رنگ و بوي گل پذيرد
واي اگر ما را به محشر دور سازد از برش گل
صبحدم، بر، منبرِ گل، يا «احد» گو بلبل دل
گفت نازم آنکه باشد شاعر گل پرورش گل
احد ده ‏بزرگي

********************


اي بي نشانه‏ اي که خدا را نشانه‏ اي
هر سو نشان توست، ولي بي نشانه ‏اي
اي روح پر فتوح کمال و بلوغ و رشد
چون خون عشق در رگ هستي روانه‏ اي
با ياد روي خوب تو مي‏ خندد آفتاب
بر خاک خسته رويش گل را بهانه ‏اي
اي ناتمام قصه شيرين زندگي
تفسير سرخ زندگي جاودانه‏ اي
تصوير شاعرانه در خود گريستن
راز بلند سوختن عارفانه‏ اي
هيهات، خاک پاي تو و بوسه ‏هاي ما؟!
تو آفتاب عشق بلند، آستانه‏ اي
در باور زمانه نگنجد خيال تو
آري حقيقتي بحقيقت فسانه‏ اي
زهراي پاک اي غم زيباي دلنشين
تو خواندني‏ ترين غزل عاشقانه ‏اي

فاطمه راکعي

********************

زن طمانينه ي طبيعت ماست
شو ر و شعر و شعورو فطرت ماست
عشق ،  از  ايـن  پـديـده  گشت  پـديـد
مـهـر  اول ، ازيـن بـهــانــه  دمـيـد
پشت آدم  ، هـمـيشـه حوا يي ست             
نقش ِ زن ، شـوکـت ِ شکوفـايي ست
 زن اگـر نـيـست  ، مـهـربـانـي نيست         
عـمـر ِ بـي عـشق ، زنـدگـاني نـيـسـت
زيـنـت زنـدگـي ، حـضـور ِ زن است        
روشنـاي وجود   ،  نـور ِ زن اسـت
سـبــد ِ آفـتــاب  ،   دامــن  اوسـت                
مهر  ،  گلخوشه اي  ز خرمن اوست
زن ، نـشـان ِ خـداست روي ِ زمـيـن          
يـا بـه تـعـبـيـري  ،  آبــروي زمـيـن
چـون کـه مـادر شود  ، بـهــار شود            
زنــدگي بـخـش  روزگــار  شـود
هـنـر ِ مـادري  ، بـهـيـن هـنـر است               
مادر از هرچه هست ، خوب تر است
هـر چـه فـرزنـد  ، با وقار تـر است             
سـايــه ي مـادر ،  آشکـار تــراست

اي زنـان  بــزرگ ايــن دوران                
که عـزيــزيـد  مـثـل پـاره ي جـان
ايـن هـمـه فـوت و فـن مـبـارک بـاد               
بـر شمـا  ،  روز زن ، مـبـارک بـاد
ايـنـک امـروز ، روز  فـاطمـه است            
روز ِ گـيـتي فـروز  فـاطـمـه اسـت
زنـي  از انـتـهـاي جـاده ي عشـق
ثـمــر ِ  پــاک اســتـفـاده ي عشـق
شـمـع سـوزان ِ خـانـه ي تـوحـيـد               
جـلــوه ي بـي کــرانــه ي تــوحـيـد
مـيــوه  ي  بــوسـتــان پـيـغـمـبـر                   
روح  قــرآن و جـان  پـيـغـمـبـر
 از تـبــار ِ   طــراوت  و پـاـکـي                  
خـاکـي  ،  امـا بـلـنــد  و افـلاکـي
اسـوه ي پـاک بـانـوان ِ جـهـان               
جـان ِ پـيـغـمـبـران و فـخـر زمـان
مـيـوه ي بـاغ  مـهـر و کـوثـر نـور            
شـعـر ِ بـي انـتـهـاي دفـتـر ِ نـور
نـفـس قـدسـيـش نسـيـم صـبـا                   
جـان  کـروبـي اش ، شميم ِ  وفا
در شگـفـت از نـمـاز ِ او يـزدان            
مـژده بـخـش شـفـاعـتـش قـرآن
آسمان مـانـده کـايـن زمـيـني کـيست           
که به جز جان سرود خوانش نيست
روز و شب  ، ذکـر بـر زبـان دارد         
سخـنـش چـون دعـاست  ، جان دارد
مـثـل مـوسي  ، کـلـيم  راز خداست              
دلش آشفـتـه ي  نـمـاز خـداست
طـور در طـور در مـنـاجـات است              
مسـت از اشـتـيـاق مـيـقـات است
عـصـمـت ِ جـاري ِ زمان ،  زهراست             
مـهـر تـابـان بـي کـران ، زهراست
تــا ابــد يــاد  او  مـبــارک   بــاد                        
روز  مـيــلاد او  ،  مـبــارک باد
شاعر:محمد روحاني

 

 دل که آشفته شود زلف پريشان هيچ است
پيش مشتاقي ما چاک گريبان هيچ است
کرم اهل کرم بيشتر از خواهش ماست
خواهش دست گدا نزد کريمان هيچ است
آنقدر معجزها از هنر تو ديديم
که بنا کردن اين دل دل ويران هيچ است
سربلنديم اگر سايه ي تو بر سر ماست
پيش اين سايه ي تو تاج سليمان هيچ است
خِلقت طينت تو بس که لطافت دارد
گر بريزند به پاي تو گلستان هيچ است
ما به جمهوري زهرايي خود مينازيم
وَرنه بي فاطمه که خطه ي ايران هيچ است
مِهر زهراست به ما رنگ و بويي بخشيده
نام زهراست به ما آبرويي بخشيده
زير پاي تو مي افتند سر اگر بنويسند
در هواي تو مي افتند پَر اگر بنويسند
نسبت ام ابيهاست که شايسته ي توست
اشتباه است تور دختر اگر بنويسند
باز قرآن کريم است ندارد فرقي
جاي هر سوره فقط کوثر اگر بنويسند
قصد کردم پس از امروز هزاران دفعه
بنويسم زهرا ، مادر اگر بنويسند
بي گمان ياد نخ چادر تو مي افتيم
از مقامات تو در محشر اگر بنويسد
به مقام تو اضافه نشود نام تو را
يا نبي يا علي ديگر اگر بنويسند
نه نبي ، بلکه نبوت  شده عزتمندت
نه علي ، بلکه ولايت شده گردنبندت
عرش را ديدم جاي تو به يادم آمد
قرب انگشت  نماي تو بيادم آمد
در عبوديت تو کُنه ربوبيت بود
باصفات تو خداي تو  به يادم آمد
روحِ  روح القُدست بود که فرمود : اقرا
در حرا نيز صداي تو  به يادم آمد
خواستم روي نماز شب تو فکر کنم
ورم کهنه ي پاي تو به يادم آمد
قُوت دنيا و قنوت تو به هم مرطبتند
حرف "نون " بود و دعاي تو به يادم آمد
غصه خوردم که به افطار چرا لب نزدي
لب خوشحال گداي تو به يادم آمد
گرد و خاک حرمي را که نداري بفرست
درد دارم که دواي تو به يادم آمد
قبر تو گُهر دنياست و دنيا صدف است
جلوه اي از حرم گم شده ات در نجف است
قصدت اين بود فقط يار علي باشي و بس
ظرف نُه سال گرفتار علي باشي بس
از مقامات خودت دم نزدي تا که فقط
باعث گرمي بازار علي باشي و بس
بازوي تازه شکسته شده از يادت رفت
تا که هر لحظه نگهدار علي باشي و بس
خواستي ميخ تو را بند کند تا شايد
مثل يک عکس به ديوار علي باشي و بس

علي اکبر لطيفيان
    
********************


 شکر خدا که نوکر آل پيمبرم
شکر خدا که شيعه ي زهرا و حيدرم
شکر خدا که لطف شما شاملم شده
شکر خدا که مست مي جام کوثرم
شکر خدا که ريشه ي من حيدري بوَد
يعني ز نسل پُر ثمر پاک قنبرم
شکر خدا که مِهر علي مُهر دل شده
با اين حساب زنده ترين قوم محشرم
شکر خدا ز روز ازل با عنايتش
در بحر پُر تموّج کوثر شناورم
شکر خدا که گر چه تهيدست و مُفلسم
امّا ز مهر آل پيمبر توانگرم
شکر خدا که با همه ي روسياهي ام
خدمت گزار حضرت زهراي اطهرم
او مادري نمود و مرا انتخاب کرد
شکر خدا که فاطمه گرديده مادرم
هر مادري که حضرت زهرا نمي شود
هر بانويي که امّ ابيها نمي شود
اي بانويي که خلقت ما را سبب شدي
تو آمدي و امّ ابيها لقب شدي
تو آمدي که بنده ي پاک خدا شوي
تو آمدي و الگوي فضل و ادب شدي
تو سيب سرخ باغ بهشت ولايتي
روز ازل براي نبي منتخَب شدي
در برخي از روايت ارباب معرفت
گاهي رطب شدي و گهي هم عنب شدي
«نسلي که فاطمي نبوَد نسل ابتر است»
اي برگزيده مژده که عالي نسب شدي
همواره در نماز شب خالصانه ات
از فيض بي نهايت حق،لب به لب شدي
بي اعتنا به پاي ورم کرده بوده اي
از بس که غرق طور مناجات رب شدي
ايثار تو ز بس که به عالَم زبانزد است
ضرب المثل براي عجم تا عرب شدي
مصداق «يطعمون علي حبّه» تويي
بنيان گذار واسعه ي مستحب شدي
شام زفاف جامه ي نو هديه داده اي
آري،گره ز کار دو عالَم گشاده اي
نازل شدي و در دل شيعه حرم زدي
پرونده ي سياه بشر را قلم زدي
هر شب براي اهل محل مي کني دعا
طرحي براي بخشش کل اُمَم زدي
با عطر جانفزاي بهشتي خنده ات
همواره طعنه بر گُل باغ اِرم زدي
شأن نزول آيه ي تطهير فاطمه است
نازل شدي و سوره ي کوثر رقم زدي
پرچم به دوش قافله ي دين حق تويي
بر قلّه ي عبادت عالَم علم زدي
پشت و پناه حضرت خيبرگشا شدي
همواره در مسير ولايت قدم زدي
با ذوالفقار نطق و کلام حماسي ات
تيشه به ريشه ي شجر پُر ستم زدي
فانوس نور حضرت حق بودي از ازل
تو آمدي و ظلمت شب را بهم زدي
اصل و اساس و پايه ي توحيد،فاطمه است
مهتاب خانواده ي خورشيد،فاطمه است

محمد فردوسي

********************


باز امشب همه حضورم من      
شعر شيدائيم شعورم من
دستهايم قنوت يک راز است    
پنجره هاي آسمان باز است
امشب امشب زمين دل افروز است
در شگفتم شب است يا روز است
شب چرا اينچنين تماشائي است
آسمان غرق در شکوفائي است
کعبه ام القراي ايمان است
 باز وقت نزول قرآن است
لحظه ها جلوه ي خدا دارد
مکه مهماني آشنا دارد
شهر مکه ترانه آباد است
شب پر از التهاب ميلاد است
شب ميلاد عصمت کبري است
شب روئيدن گل زهراست
فاطمه آنکه عشق را روح است
کشتي اهلبيت را نوح است
فاطمه بي نهايت شرف است
گوهر ناب نور را صدف است
هرچه دارد تشيع از زهراست
شيعه چون شاخسار و او طوبي است
شيعه با فاطمه تکامل يافت
 گل او رنگ و بويي از گل يافت
شيعه يعني زلالي کوثر
شيعه يعني حمايت از حيدر
شيعه يعني طهارت طاها
شيعه مضمون ناب "کرمنا"
شيعه يعني طراوت ياسين
شيعه يعني شکفتن  "والتين "
شيعه يعني فراتر از اکنون
شيعه يعني کرامت زيتون
شيعه يعني نهايت احسان
جلوه ي  "هل اتي علي الانسان "
شيعه يعني بقيع يعني آه
 شيعه يعني مدينه حيدر چاه
شيعه يعني بهار " اعطينا "
با نسيم ولادت زهرا
لحظه ها از حضور سرشار است
مکه از جام نور سرشار است
شهر مکه ترانه مي خواند
نغمه ي عاشقانه مي خواند
عريان را زمين شده معراج
خاک مي گيرد از ملائک باج
آسمان با زمين تکلم کرد
عرش بر خاکيان تبسم کرد
گشته آئينه دار زمزم ماه
تا برويد گل "يريد الله "

********************

اينكه جاري شدست كوثر ماست 
سيب تنهايي پيمبر ماست
اينكه يك شب نشسته زير كساء  
چادرش سايه سار محشر ماست
 آنقدر مهربان ودلسوز است     
همه جا فكر روز آخر ماست
هرچه خواهم نگفته ميداند        
راست ميگفته اندمادر ماست
پدرو وشوهر وپسرها نه         
نوكرش هركه هست سرور ماست
ردّ پايش هميشه تازه و تر       
به روي خاطرات دفتر ماست
ميوه ي شاخسارتوصيفش      
هر زمان چيده ايم نوبر ماست
مزرعه سيب عطر ياس سپيد   
ابر باران كه شور آور ماست
يادگار تبسم زهراست          
يادگاري كه روح پرور ماست
در هجوم هزار سنگ بلا       
گر چه از شيشه هست سنگر ماست
دختر آفتاب و همسر ماه       
حضرت فاطمه سلام الله
اي شب قدر حضرت مولا      
قلم ما كجا و قدر شما
نام تو دسترس ترين ساحل    
روح تو بيكران ترين دريا
عرشيان را تو شهره بر زهره  
فرشيان راتو حضرت زهرا
گوشه چشمي به ما نما امشب  
اي شفاعت كننده ي فردا
تو همان هديه اي كه بر پدرت   
داده يزدان به ليلةالاسراء
اي ستون چهارده معصوم        
بي تو بي محورند آل كساء
من چگونه بگويمت انسان        
يا چگونه بخوانمت حوراء
نام تو خلق كرده اين گُل را         
عطر تو آفريده اين دل را
روشنا ديدنت نخواهد چشم         
زين سبب رو گرفتي از اعما
ما مريدان راه مجنونيم             
عاشقان قبيله ليلا
هديه ي روز مادرت مادر              
صد و ده بار ذكر يا حيدر
با دلي كه هميشه عابر توست      
دل ما صبح وشام  زائر توست
چه غم ازدوري تو تا وقتي              
كه پرستوي دل مهاجر توست
دل من اين دهاتي ساده                   
يكي از مردم عشاير توست
رود چشمان جاريم دريا                   
هرطرف ميروم مسافر توست
نام تو نان سفره عشق است            
سفره اي كه هميشه شاكر توست
بر روي خشت خشت خلقت من         
جاي انگشتهاي ماهر توست
تو نبودي نبود خلقت هم              
خلق هفت آسمان بخاطرتوست
منكه درمانده ماندم از فضلت         
خوش به حال كسي كه شاعر توست
روز زن هديه ميدهد مولا              
بر تو صد باغ ياس يا زهرا
بيقرار علي  قرار علي                 
هديه ي خاص كردگار علي
دختر رحمت خداوندي                   
مادر يازده بهار علي
گر نبودي نبود مهر و مهي         
كه بگردند  درمدار علي
مثل خورشيد سر زدي تا كه                 
سررسد شام انتظار علي
قُوَت قلب حضرت مولا               
رجز بين كارزار علي
نسل سادات كز شما باشند           
مي درخشند در تبارعلي
بهترين بانوان كنيز تواند              
بانوي خوب وخانه دارعلي
با علي بودن افتخار توست           
با تو بودن هم افتخار علي
باتو نورانيست شبهايش
بي تو تار است روزگار علي
به به از اين يگانگي توحيد
مرتضي يار تو ، تو يار علي                
بي تو هنگام حمله دشمن               
كس نباشد به خانه يار علي
بشكند دست آن ستمكاري
كه گرفت از علي چنين ياري

********************

 جلوه گاه عصمت و معيار ايمان فاطمه                     
 روح و جان مصطفي محبوب جانان فاطمه
مظهر اوصاف ذات کردگار ذو الجلال                          
 در رضاي و در غضب مرآت يزدان فاطمه
احمد مختار آمد عطا از کردگار                                 
  هست او را کوثر و خير فراوان فاطمه
طاهره ،روح و زکيه، نام او باشد بتول  
حانيه ، صديقه ، عذرا ، مهرتابان  فاطمه
راضيه هم بر قضا وبر رضاي  کبريا                          
زين سبب مرضيه باشد نزد جانان فاطمه
نوريه ، منصوره ، حورا ، مريم کبري بود       
سيده ، محدثه ، مام امامان فاطمه
نور زهرا مي درخشيد به هنگام نماز                     
 عرشيان را اختر و شمس فروزان فاطمه
مريم وآسيه فخر بانوان عالمند                            
ليک آن دو چون قمر خورشيد تابان فاطمه
اُسوه صر و شهامت ، عزت و آزادگي                          
 هم مجاهد در ره اسلام و قرآن فاطمه
با خديجه گفتگوقبل از ولادت مي نمود                  
 مام را هم مونس و هم نور چشمان فاطمه
گر نبودي مرتضي کفوي براي او نَبُد                            
 ياور و هم رزم آن يعسوب ايمان فاطمه
گفت پيغمبر فداي او بود باباي او                           
 پاره تن مصطفي را ، روح و ريحان فاطمه
در بر معبود يکتا آن دُر نيکو سرشت                     
 روح پاکش خاشع و هم جسم لرزان فاطمه
پارسا و زاهد آن ذرّيه خيرالبشر                            
  مقتدا بر زاهدان و پارسايان فاطمه
مستمدان را بُدي او دلنواز غمگسار                        
 در قيامت هست شافع  بر محبّان فاطمه
رخت نو پوشيد اورا مصطفي بهر زفاف           
 داد آن را در ره حق ، بينوايان فاطمه
زيوري کان هديه از دخت گرام حمزه بود                 
  کرد انفاق ،اُسوه نيکي و احسان فاطمه
در سخن گفتن چو پيغمبر نبودي جزبتول                 
در فضايل وارث ختم رسولان فاطمه
مهر افزون داشت او بر همسر خود مرتضي               
 ياور آن شهسوار دين و ايمان فاطمه
بهترين وصف زنان حفظ حجاب و عفت است             
 باشد اين گفته هاي جاودان فاطمه
در حيا و شرم بودي بي نظير آن پاکدل                  
 از علي هم رنج ها مي کرد پنهان فاطمه
خطبه ي غرّاي زهرا بر کمال او گواه                        
آسمان معرفت  را ماه تابان فاطمه
آفرينش جملگي صنع خداي قادر است                    
 غايت آن طاعت حق در بيان فاطمه
جمله ي توحيد را تأويل نبود جز خلوص                   
 هست  تأول خلوص و متن ايمان فاطمه
نور قرآن ساطع و شرع خدا را ناطق است                
 پيروان را مي رساند تا به رضوان فاطمه
بوسه بر دستش پيمبر زد زروي احترام               
نزد او محبوب تر از جمله ي  خوبان فاطمه
حب قربيذر کلام الله مزد بعثت است                        
 مورد بغض و جفاي ناسپاسان فاطمه
آه از بيداد ها و ظلم ها بي شمار                          
 ديد بعد از مرگ پيغمبر به دوران فاطمه
صورت زهرا کبود از سيلي ناپاک شد             
چهره از همسر همي مي کرد پنهان فاطمه
محسنش مقتول و پهلويش ز ضرب در شکست        
  درميان آن در و ديوار نالان فاطمه
در جواني ديده از دنياي فاني بست او             
شد شهيد اندر ره معشوق و جانان فاطمه
عاشقا گر حب زهراي بتولت بر دلست                      
 پيروي کن از مرام فخر نسوان فاطمه

********************


بهترين فرم غزل هايم براي مادر است
دفتر شعرم مزين از صفاي مادر است
در قنوت هر نماز خود دعايم مي كند
هرچه دارم در دو عالم از دعاي مادر است
شأن او روز ازل ضرب المثل گرديده است
باخبر هستم كه جنت زير پاي مادر است
نزد اهل بيت اهل بيت بايد ذبح كرد
بچه هايم نذر راه بچه هاي مادر است*
مادر اللهي نيم اما شعارم اين بود
مي پرستم آن خدايي كه خداي مادر است
وعده ي حق است آخر از سلاطين مي شود
هركه در ساعات عمر خود گداي مادر است
هيچ داني " حيدر " و "مادر " چرا هم قافيه ست ؟؟
در لغت هم شاه مردان مبتلاي مادر است
"لا فتي الا علي لا سيف الا ذوالفقار"
فاطميون مطلع باشيد نواي مادر است
خانه اي كه مادري در آن نباشد خانه نيست
خانه اي خوب است كه در آن صداي مادر است
طبع شعر و ذوق و استحسان من از آن اوست
كار من هر روز و شب مدح و ثناي مادر است
گرچه فرزندي چموشم ليك دارم زمزمه
كل دارائي من يك جا فداي مادر است
در ازاي خط خطي هايم نمي گيرم صله
بهترين پاداش كار من رضاي مادر است

********************

 پرواز مي دهيم كه بال وپرت كنيم
معراج مي بريم كه پيغمبرت كنيم
ديگر بس است خلوت چله نشيني ات
وقتش رسيده است مقرب ترت كنيم
دسته گل قديمي خود را از اين به بعد
دست تو مي دهيم كه تاج سرت كنيم
حالا نماز شكر بخوان فديه ات بده
تا صاحب ز لال ترين كوثرت كنيم
مي خواستيم فرق كني با پيمبران
مي خواستيم  آينه ي ديگرت كنيم
اين سيب را بگير  وبراي خودت ببر
وقتش شده است فاطمه را دخترت كنيم
شايسته است با پدرفاطمه شدن
از خانواده ي پسري ابترت كنيم
مي خواستيم نسل تو زهرا نسب شود
ضرب المثل براي عجم تا عرب شود
خورشيد، آفتابي انور فاطمه است
صبحي اگر كه هست بدهكار فاطمه است
آيينه اش سه مرتبه خود را ظهور داد
پيغمبر و علي همه تكرار فاطمه است
هر جلوه اي كه جلوه ي نوري نمي شود
زهرا شدن  فقط و فقط كار فاطمه است
شام زفاف پيرهن كهنه مي برد
اين تازه اولين شب ايثار فاطمه است
فردا اسير دست جهنم نمي شود
امروز هر كسي كه گرفتار فاطمه است
زهرا اگر نبود ولايت نداشتيم
گمراه مي شديم و هدايت نداشتيم
زهرا بنا نداشت خودش را بنا كند
يا خواست بند ه باشد و يا رب بنا كند
مثل علي عروج نمازش امان نداد
اصلا به پاي پر ورمش اعتنا كند
تا كه مدينه از گل توحيد پر شود
كافي است در قنوت خدا را صدا كند
طبق روال هر شب جمعه نشسته تا
قبل از خودش سفارش همسايه را كند
دستي كه پيش خانه ي زهرا دراز نيست
در شرع بر جناز ه ي آن كس نماز نيست
او آمد و خزان زمين را بهار كرد
بر شاخه ها شكوفه ي عصمت سوار كرد
آيا بدون مهر مناجات فاطمه
مي شد به سجده كردن خود افتخار كرد؟
وقتي شب زفاف پيمبر رسيد و بعد
بين علي و فاطمه تقسيم كار كرد
خوشحال شد تمامي احساس معجرش
وقتي رسول فاطمه را خانه دار كرد
آن هم براي حاجت مسكين شهر بود
روزي اگر زحادثه  ميل انار كرد
اخلاص پينه هايش هميشه زبانزد است
از بسكه دست فاطمه در خانه كار كرد
وقتي تمام قاطبه هابي حماسه بود
خود را خميده كرد ولي ذوالفقار كرد
پس مي شود براي عوض كردن زمان
نو آوري فاطمه را اختيار كرد
بي فاطمه كه شيعه شكوفا نمي شود
شيعه مريد دشمن زهرا نمي شود
دنيا نديده است سفر هاي اين چنين
جز در هواي فاطمه پرهاي اين چنين
ديروز مي شدند درختان بدون سر
امروز مي دهند ثمر هاي اين چنين
سر مي دهيم ومنت ياغي نمي كشيم
همواره سر خوشيم به سرهاي اين چنين
دارد بساط كفر زمين جمع مي شود
پيچيده در زمانه خبر هاي اين چنين
اصلا بعيد نيست رو كند به ما
از مادري چنان وپسر ها ي اين چنين
لبنان مگر چه داشت به جز نام فاطمه
آري عجيب نيست ظفر هاي اين چنين
دل هاي ما هميشه پر از ياد فاطمه است
اين سرزمين قلمرو اولاد فاطمه است

********************

 آن شب زمين مكه بر خود ناز مى‏ كرد
با ناز خود درهاى رحمت باز مى‏ كرد
آن شب حرم سر تا قدم حق را هدف بود
گوياى تكبير بلال از هر طرف بود
آن شب شفق در باغ دلها لاله مى ‏كاشت
آن را به عشق يار هجده ساله مى‏ كاشت
آن شب سحر سجاده ‏ى دل باز مى‏ كرد
قامت به قد قامت، مودّت ساز مى ‏كرد
آن شب فلق شعر گل مهتاب مى‏ خواند
از بهر غم، شادى، حديث خواب مى ‏خواند
آن شب سپيده جامه بر تن چاك مى‏ كرد
گرد ملال از روى احمد پاك مى‏ كرد
آن شب زمان چرخ و فلك را تاب مى ‏كرد
كلك قضا لوح قدر را آب مى‏ داد
آن شب زمين آبستن شور و شعف بود
غواص دل آماده‏ ى صيد صدف بود
آن شب منا شعر مباركباد مى‏ خواند
زيبا سرود آن شب ميلاد مى‏ خواند
آن شب خديجه بود و درد بار دارى
از باردارى بود كارش بيقرارى
آن شب ز تنهايى روانش رنج مى ‏برد
رنج شكوفايى به پاى گنج مى‏ برد
آن شب زنان مكه بر او پشت كردند
از او بريدند و نكوهش مشت كردند
آن شب درّ ناسفته ‏اى، بحر كرم سفت
طفلى كه بودش در رحم با او سخن گفت
آن شب ميان آن دو اسرارى مگو بود
وقت شكوفايى نخل آرزو بود
آن شب به مادر از بهشت و حور مى ‏گفت
از مرگ ظلمت در ديار نور مى‏ گفت
آن شب سحر آهنگ شادى ساز مى ‏كرد
در را براى صبح صادق باز مى‏ كرد
آن شب خديجه بود و آه جانگدازش
لطف خداى مهربان و سوز و سازش
آن شب بهشتى بانوان امداد كردند
با يارى خود قلب او را شاد كردند
آن يك به دستش ساغرى آكنده از مُل
آن يك برايش سندس و استبرق و گل
آن يك به پايش با ترنم لاله مى ‏ريخت
لبخند از لب در، ديار ناله مى‏ ريخت
آن يك برايش باده در پيمانه مى ‏كرد
آن يك پريشان گيسوانش شانه مى ‏كرد
مريم به گوشش آيه انجيل مى‏ خواند
آسيه بهرش داستان نيل مى‏ خواند
سارا برايش عود و عنبر دود مى ‏كرد
او را مهيا بهر يك مولود مى‏ كرد
ناگه خدا از راز هستى پرده برداشت
آهنگ فتح نور در شهر سحر داشت
تا مصطفى را ابتران ابتر نخوانند
شعر هجا در وصف پيغمبر نخوانند
ام القرا آيينه دار نور گرديد
چشم كج انديشان عالم كور گرديد
كون و مكان را ذات حق زيب و فرى داد
بر خاتم پيغمبرانش دخترى داد
آن هم چه دختر نازنين و ناز پرور
دختر نه بلكه بر يتيم مكه، مادر
بالاتر از او بين زنها دخترى نيست
در امتحان همسرى شد نمره ‏اش بيست
هر تار مويش آيه حبل المتين است
بر حلقه ‏ى انگشتر خاتم، نگين است
آمد به دنيا عصمت كبراى سر مد
ام‏ الائمه فاطمه ام ‏محمد
آمد به دنيا شاهكار كلك خلقت
گنجينه شرم و حيا و كان عصمت
آمد به دنيا آنكه نورش منجلى بود
معراج احمد بود و منهاج على بود
آمد به دنيا آنكه هستى هست مستش
از مستى هستى بشر شد پاى بستش
گر او نبودى هستى عالم نبودى
مشهودى از آب و گل و آدم نبودى
گر او نبودى زندگى بى محتوا بود
در پرده ابهام آيات خدا بود
او رحمتى بر رحمةللعالمين است
او زينت آيات قرآن مبين است
بر جسم ختم‏ الانبيا روح است زهرا
بر كشتى عدل على نوح است زهرا
آئينه دار نهضت پيغمبر است او
بهر پدر دلسوزتر از مادر است او
مظهر خدا هست و خدا را اوست مظهر
ساقى على هست و على را اوست كوثر
شرمنده از نور جمالش آفتاب است
درس نخستين بر زنان حفظ حجاب است
لبهاى ختم الانبيا بوسيد دستش
پيمانه صبر على گرديد مستش
از بس كه داده ذات حق قدر و مقامش
قد قامت احمد بود از احترامش
بى فاطمه نام نبى معنا ندارد
فرقى على با حضرت زهرا ندارد
           ژوليده نيشابورى


********************

بر عالميان رحمت بي حد آمد
زيبا گهر رسول امجد آمد
تبريک به شيعيان اهل عالم
چون فاطمه دختر محمد آمد

********************

اين مژده ي جانبخش ز سرمد آمد
ميلاد يگانه بنت احمد آمد
اي شيعه تو را دهم بشارت امشب 
يکدانه گل باغ محمد آمد

********************

بر آينه ي جمال داور صلوات
بر آبروي آل پيمبر صلوات
بر فاطمه اي که شد به شأنش نازل 
از سوي خدا سوره کوثر صلوات

********************

خلقت کائنات شد، بهر وجود فاطمه
زنده همه جهان شد از، يمن ورود فاطمه
پيش حريم حرمتش، خيل ملک کشيد صف
از سر شـوق جملگي، محو سجود فاطمه

حضرت فاطمه(س) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) مهدی وحیدی

[ 30 / 1 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

دوبیتی های ولادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)

 

ای روی تو جلوه گاه سرمد زهرا
وی سینه تو بهشت احمد زهرا
عید تو بوَد، ببخش عیدی ما را
زان دست که بوسیده محمد زهرا

 سیدرضا مؤید

*******************
  

یا فاطمه ای منشاء خـــیر و بــرکات
مــهر تـو بود قـبولی صــوم و صـلات
فـرموده نبـی خـدا گــــــناهش بـخشد
هـر کس کـه بـرای تـو فـرستد صلوات

سیدرضاموید

*******************

دریاست نبی و گوهرش فاطمه است
مولاست علی و همسرش فاطمه است
با آنکه حسین است پناه دو جهان
او خود به پناه مادرش فاطمه است

 سیدرضا مؤید

*******************
 
یا فاطمه جان! دست من و دامانت
ای چشم امید همه بر احسانت
بادا به فدایت پدر و مادر من
ای گفته پیمبر، پدرت قربانت

 سید رضا مؤید

*******************

ای آنکه  خدایت ز هواداران است
نازل به جهانْ فیض تو چون باران است
یا فاطمه مِهر تو بوَد روح نماز
مهر تو شفاعت گنهکاران است

 سیدرضا مؤید

*******************

ای خاک ره تو تاج سرها زهرا
ای قبر تو مخفی ز نظرها زهرا
تا باب شفاعت تو باز است چه غم؟
گر بسته شود تمام درها زهرا

 محمدجواد غفور زاده . شفق

*******************

بزمی به حریم کبریا برپا شد
کوثر زخدا به مصطفی اعطا شد
یک قطره زآب کوثر افتاده به خاک
صد شاخه گُل محمدی پیدا شد

 محمدعلی مردانی

*******************


شب میلاد زهرای بتول است
ز یُمن او دعا امشب قبول است
شب فیض و شب قرآن، شب نور
شب اعطای کوثر بر رسول است

  حسان

*******************

 
چون فاطمه مظهر خدای یکتاست
انوار خدا ز روی زهرا پیداست
همتای علی، در دو جهان بی همتاست
زهراست محمد و محمد زهراست

   حسان

*******************
 

سینه اش بویید پیغمبر که مینوی من است
فاطمه هم فکر و هم سیما و هم خوی من است
یاد از بشکستن پهلوی او چون کرد گفت
بضعه من، روح ما بین دو پهلوی من است

   حسان 

*******************

با نام تو دل چه با صفا می گردد
با مهر تو دل زغم رها می گردد
باشی تو کلید راز هستی زهرا
با نام تو قفل بسته وا می گردد

 محمد خراطی

*******************


دلی که نیست در او مهرفاطمه سنگ است
چرا  که نور وی ونور حق هماهنگ است
اگر قدم نگذارد به عرصه ی محشر
کمیت جمله شفاعت کنندگان لنگ است

   ژولیده

*******************

عمريست رهين منت زهرائيم
مشهور شده به عزت زهرائيم
مُرديم اگر به قبر ما بنويسيد
ماپير غلام حضرت زهرائيم

   جواد حيدري

*******************

یکتا گُهر بحر رسالت زهراست
محبوبه حق، ظرف ولایت زهراست
همتای علی، نور دو چشم احمد
سرچشمه دریای امامت زهراست

 سید رضا طباطبایی

*******************

همت و توفیق خواهم از خدای فاطمه
تا بگویم روز و شب مدح و ثنای فاطمه
گر نمی شد خلقت نور علی در روزگار
همسری پیدا نمی شد از برای فاطمه

 جوهری

*******************

 یا فاطمه! روز حشر ستّاری کن
دل سوختگان را ز کرم، یاری کن
ما با همه گفتیم که با فاطمه ایم
تـو نیـز بیـــــا و آبـــــروداری کن

سید محمد رستگار

*******************


ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم
مامور  برای خدمت  زهرائیم
روزی که تمام خلق حیران هستند
ما منتظر شفاعت زهرائیم 

جوادحیدری

*******************

بر مقدم دختر پيمبر صلوات
بر چشمه ي پاك حوض كوثر صلوات
بر محضر حضرت محمد تبريك
بر مادر شيعيان حيدر صلوات

 مهدي پناهي

*******************

در باغ نبوت از نهال توحید
هنگام سحر گلی شکوفا گردید
چون غنچه ی گل ، خدیجه خندید چو دید
زهرا چو گُل محمدی می خندید

 مردانی

*******************


جبریل به عرش نقش کوثر زده است
طوبی گل تسبیح به پیکر زده است
از خانه ی کوچک محمد امشب
خورشید زمین و آسمان سر زده است

 سیدرضا موید

*******************

نور دگری به بیت احمد آمد
محبوب رسول حیّ سرمد آمد
تا عطر وجودش همه عالم گیرد
زهرا ، گل گلزار محمد آمد

  حامد

*******************

بر عالمیان رحمت بیحد آمد
زیبا گهر رسول امجد آمد
تبریک به شیعیان اهل عالم
چون فاطمه دختر محمد آمد

 نادعلی کربلایی

*******************

 عالم زفروغ احمدی لبریز است
از جلوه حیِ سرمدی لبریز است
میلاد بتول است و فضای مکه
از عطر گل محمدی لبریز است

  سیدرضا موید

*******************

بر کوکب آسمان عصمت صلوات
بر فاطمه گوهر نبوت صلوات
بر مادر یازده امام برحق
از صبح ازل تا به قیامت صلوات

  محمد نژاد

*******************

این مژده ی جانبخش ز سرمد آمد
میلاد  یگانه بنت احمد آمد
ای شیعه تو را دهم بشارت امشب
یکدانه گل باغ محمد آمد

شیدا



موضوعات مرتبط: حضرت فاطمه(س) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: دوبیتی های ولادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)
[ 30 / 1 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)

      در میان شعر تو بانو! اگر حاضر شدم
      خواندم اول کوثر و با نام تو طاهر شدم

      در خیالم صحن و گنبد ساختم، زائر شدم
      نام شیرین تو  بردم فاطمه! شاعر شدم

      رشته‌ای بر گردن ابیات من افکنده دوست
      می‌برد شعر مرا آنجا که خاطر خواه اوست

      ناگهان دیدم میان خانه‌ی پیغمبرم
      چون خدیجه غرق نوری از جهانی دیگرم

      چرخ می‌زد یک نفس روح القدس دور و برم
      تا نوشتم فاطمه، بوسید برگ دفترم

      از شکوهش آسمان ساییده اینجا سر به خاک
      آسمان را با خودش آورده این دختر به خاک

      ای محمد! دشمنت را دوست ابتر می‌کند
      خانه‌ات را بوی ریحانه‌‌ معطر می‌کند

      دیدنش بار رسالت را سبکتر می‌کند
      دختر است اما برایت کار مادر می‌کند

      دختران آیات رحمت، مادران مهر آفرین
      می‌شود ام ابیها، هر دو باهم، بعد از این

      یک زره خرج جهازت، حُسن‌هایت بی‌شمار
      با تو حیدر روز خیبر حرز می‌خواهد چکار؟

      تا تو از تیغ دودم با عشق می‌گیری غبار
      بعد از این مستانه‌تر صف می‌شکافد ذوالفقار

      قوت بازوی مولایی به مولا، فاطمه!
      قصه‌ی پیوند دریایی به دریا، فاطمه!

      در هوای عاشقی با هم کبوتر می‌شوید
      هر دو کوثر می‌شوید و هر دو حیدر می‌شوید

      هست شیرین نامتان، قند مکرر می‌شوید
      هر دو در کفواً احد با هم برابر می‌شود

      بیت‌هایم بر درِ بیت تو زانو می‌زنند
      شاعران تنها برای یک نظر، رو می‌زنند

      در کسا، بی پرده با الله صحبت می‌کنی
      هل اتی را سفره‌ی نور و کرامت می‌کنی

      فکر خلقی، نیمه شب با حق که خلوت می‌کنی
      در غم همسایه، ترک خواب راحت می‌کنی

      مادری الحق چه می‌آید به نامت، فاطمه!
      می‌دهد از سوی ما مهدی سلامت، فاطمه!

      امتحان پس داده‌‌ای در آسمانها پیش از این
      سالها بر عرش می‌تابید نورت چون نگین

      حضرت حق چون دلش آمد بیایی بر زمین
      واقعاً "الحمد للهِ ، رب العالمین"

      جلوه‌ی نور تو را تنها خدایت دید و بس
      فاطمه! قدر تو را تنها علی فهمید و بس

      عالمی در حیرت از این آسیا چرخاندنت
      با تبسم خستگی را از علی پوشاندنت

      در عجب روح الامین از طرز قرآن خواندت
      پیش نابینا میان حِصن چادر ماندنت

      حجب میراثت، حیا سایه نشین چادرت
      داده دل حتی یهودی هم به دین چادرت

      سفره‌‌ی نان خالی اما سفره‌ی انعام پُر
      خانه‌ات میخانه، ساقی با سخاوت، جام پر

      از تو راضی و دلش از گردش ایام پر
      کعبه از بت خالی اما کوچه از اصنام پر

      ای زبانت ذوالفقارِ حیدر بی‌ذوالفقار!
      بت شکن! برخیز، بسته دست او را روزگار

    قاسم صرافان


***********************

      می نویسم به نام حضرت نور
      می نویسم به خطِّ شعر و شعور

      دست در دست عشق بگذارم
      تا رساند مرا به فیض حضور

      از تو باید سرود پس حالا
      سخنم می رسد به وقت ظهور

      دو سه خطّی نگاه می خواهم
      تا قلم وصف تو كند ، پرشور

      قصد دارم كه مست عشق شوم
      بده دستم كمی شراب طهور

      تو نه مریم ، نه آسیه ، حوا
      تو جدایی زِ هر پری ، هر حور

      نام تو منحصر به نام خودت
      جلوه كرده درون تو ، مستور

      با تو عیسی ، مسیح خواهد شد
      وَ كلیمی رسد به وادی طور

      اِن یكاد پیمبری ، بانو
      تو كه باشی از او بلاست به دور

      تو كه مجموعه ی كمالاتی
      مادر مهربان ساداتی

      ركن دین و اساس ایمانم
      من به دست شما مسلمانم

      از ازل بیقرار تو بودم
      تا ابد بیقرار می مانم

      بگذارید از شما باشم
      من هم از نسل پاك سلمانم

      پر پرواز را به من دادند
      تا دخیلت شدند دستانم

      دلم از هُرم عشق می سوزد
      قطره ای اشك،روضه می خوانم

      كوچه ها یاس را نفهمیدند
      با همین غصه ها پریشانم

      تو كه جان پیمبری ، زهرا
      گفته بابات : فاطمه جانم

      مدح تو كار احمد و حیدر
      من كجا ، مدح تو... نمی دانم

      جزء سی را ورق زدم بانو
      گفته ام بین صوت قرآنم

      لیلة القدر، قدر فاطمه است
      لَکَ صَدرَک به صَدر فاطمه است

      ای كه در عرش، دولتی داری
      در قیامت، قیامتی داری

      ای بزرگ قبیله ی عصمت
      چه شكوهی، چه شوكتی داری

      نطفه ات سیبی از بهشت خداست
      عجب اصل و اصالتی داری

      هركسی حاضر است خواهد دید
      روز محشر ، علامتی داری

      دست عباس زیر چادر توست
      چه مبارك شفاعتی داری

      تو خودت حیدری، برای خودت
      رهبری و سیادتی داری

      عدّه ای گرگ بی حیا بودند
      كه ندیدند ، عزتی داری

      دشمنت خوار شد زمانی كه
      پشت در دید همّتی داری

      گفته ای من فدایی علی ام
      چه جلالی ، چه هیبتی داری

      فاطمی هركه بود، مادری است
      فاطمی هركه ماند، حیدری است

  حمید رمی

***********************

      هلا عاشقان ! فصل شیدایی است
      جهان غرق در نور و زیبایی است

      هلا عاشقان ! بوی شادی رسید
      جهان پر شد از بوی لبخند عید

      خبر آمد امروز جشن گل است
      جهان روشن از جلوه ی سنبل است

      بپاش آب و آیینه ، عشق و گلاب
      بخوان با ملایک غزل های ناب

      بپاش آب و آیینه ، قرآن بخوان
      دو رکعت اشارات عرفان بخوان

      بیار آب و قرآن که آدینه شد
      جهان ! فصل میلاد آیینه شد

      زمین ! مژده ، جان جهان می رسد
      زنی روشن از آسمان می رسد

      شب مکه امشب ، شبی دیگر است
      شب بارش سوره ی کوثر است

      بشارت جهان ! لطف بی حد رسید
      جهان ! نور چشم محمد رسید

      هلا عصمت سبز ، بانوی آب !
      سفیر سحر ، دختر آفتاب !

      خبر آمد از غیب ، زهرا تویی
      به بام جهان ، مهر یکتا تویی

      امین خدا ، نور چشم نبی !
      تو یار علی ، مادر زینبی

      بدون تو ، خلقت صفایی نداشت
      خدا بهر خلقت « چرا » یی نداشت

      تو خندیدی و شد جهان دیدنی
      جهان پر شد از جلوه ی روشنی

      تو خندیدی و آسمان شد درست
      که این آسمان ، شکل لبخند توست

      تو خندیدی و غنچه ها وا شدند
      گل یاس و نرگس شکوفا شدند

      هلا عصمت سبز ، بانوی گل !
      تو می آیی و می وزد بوی گل

      تویی فاطمه ، وارث فصل عشق
      شکوه شرف ، مادر نسل عشق

      چه گویم ز تو ، ای گل یاس عشق ؟
      شکوفاترین باغ احساس عشق

      ز تفسیــــــــــر آیات تـــــو الـکنم
      من بی زبان ، از تو دم می زنم ؟!

      بلندست فهم تو ای نور ناب
      مُعمّای روشن ! به روحم بتاب

      مرا کن چو آیینه ات منجلی
      که گویا شوم از دمت ، یا علی !

     رضا اسماعیلی

***********************

      زهی کوی کسی کز خون بود آب خیابانش
      ز سرهای عزیزان چیده گلدان گرد میدانش

      به خورشید قیامت می شود منجر به هر جلوه
      تشرف های آئینه به صحن شبنمستانش

      به زیل نام او جز حاشیه متنی نمی جوشد
      که دارد منشئاتش شأن فرعیت به عنوانش

      چنان وقت کرم از شش جهت بر تاخت می آید
      که از پیراهن خود نیز رد گردد به طوفانش

      کدامین نعره از سجاده حیدر را مدد فرمود
      که می پوشد نعم یا سیدی شمشیر عریانش

      زکاتی داشت خونم گیج تحویلش شدم
      دیدم که حتی میرود عید سعید فطر، قربانش

      دچار رنگ تیغ جلوه اش هم بهت مقبول است
      شهید آید به محشر هر جان بازد به بهتانش

      زهی بانوی جعفر پاسبان حمزه دربانی
      که صد چشمی نگه دار است اورا مرد مردانش

      زکوران نیز در ستر تجلی گشته او پنهان
      که ممکن بود دیدارش دهد چشمی به کورانش

      اگر میلش به اطعام تجلی می کشد حیف است
      سر ما شاعران را خود نسازد آب گردانش

      گناهانم فدای عصمت محضی چنین یا رب
      که یوسف می شود با دیدن او گرگ کنعانش

      چنان معصوم بگذشته است از همسایه اش کز
      شوق به کارت می برد مریم هنوز از چشم جیرانش

      اگر از ناز عزت پشت پلکی می کند نازک
      همان کیفیت لطف است افتاده به مژگانش

      به جمع پنج تن از چهار سو در هشت چشم آید
      علی موسی الرضا پیدا شدا از آئینه بندانش

      به قم به چادرش افتاده جمعی یارضا گویان
      گروهی حضرت معصومه گویان در خراسانش

      چنین شأنی که من میبینم از حیث أحد کامل
      ندارم شک که در خلوت پرستیدست شیطانش

      حدیث کامل لولاک شرح کاملی دارد
      چو لولای در جنت بچرخد تحت فرمانش

      به شأن خویش دارد إلتجی از فرط آگاهی
      اگر دستی بگیرد در خرامیدن به دامانش

      عبور از شام ظلمانی است شرط مردن روشن
      کلید برق هستی مانده در آنسوی دارانش

      جلالت مرحمی از نوع دیگر دارد ای غافل
      همان شمشیر بیرون می زند آخر ز درمانش

      به دربار زنی کز غیر خود رو در حجاب آرد
      نظر دارد به الله الصمد نقاش ایوانش

      به شهر قم به چشمم از دهانی شادباش امد
      کدامین پسته خندیدست به بادام سوهانش

      به امکان کسی دلداده ام کز شدت اعجاز
      جمل را در ته سوزن کند با بار کوهانش

      مگو گستاخ شیون بوده این نو شاعرالکن
      به قدر وسع خود کرده است معنی تازه کتمانش

      محمد سهرابی

***********************

      نبض عالم تند تر از پیش گویا می زند
      طبع سرد خاک هم دارد به گرما می زند

      علت معراج رفتن ها مشخص شد ، چه بود
      هر که زهرا را بفهمد ... دل به دریا می زند

      می رود رو به کمال آنقدر که حیدر شود
      ذو الفقار عدل و رحمش ، برق خوشنامی زند

      فاطمه نوریست که وقت طلوعش ، آفتاب -
      چون خجالت می کشد از این سمت ، جا می زند

      از مناجات خدیجه می شود فهمید که ؛
      حرف هایش را چونان طفلی به زهرا می زند !

      خانه ی حیدر ندارد احتیاجی به حصیر
      مادر این خانه بر فرش جنان پا می زند

      واقعش این است دنیا رفته ، به پابوس او
      هر چه در ظاهر قدم بر خاک دنیا می زند

      پاره ی جان رسول ، آنگونه وارد می شود ؛
      که روایت حرف از " قام الیها " می زند

      می نویسد تا خدا امضای خود را "فاطمه"
      زیر آن با مهر خود " ام ابیها " می زند

      مجتبی کرمی

***********************

      سلام خالق سلام خلقت سلام احمد سلام امّت
      سلام رضوان سلام جنّت سلام غلمان سلام حورا

      سلام آدم سلام حّوا سلام مریم سلام عیسی
      سلام یاسین سلام طاها به جسم زهرا به جان زهرا

      مهین صفیه بهین امینه نهال مکه گل مدینه
      رسول حق را سرور سینه ولی حق یگانه همتا

      جلال منّان جمال سبحان روان قرآن زبان فرقان
      قرار امکان مدار ایمان رسوله حق بتول عذرا

      در اوست پنهان کمال سرمد از اوست پیدا جمال احمد
      ریاض حسنش گل محمّد بیاض رویش بهشت بابا

      نجات بسته به تار مویش حیات روشن به یاد رویش
      به عرض حاجت روان به کویش هزار مریم هزار عیسی

      دُرِ نبوت گل ولایت محیط رحمت یم عنایت
      رسل به نورش شده هدایت یکی به جودی یکی به سینه

      هزار یوسف به تخت شاهی هزار یونس به بطن ماهی
      به عصمت او دهد گواهی به مدحت او هماره گویا

      نیاز دارد نیاز بر او نماز آرد نماز بر او
      الا محمّد بناز بر او که او بود تو، تو او به معنا

      کجاست آدم کجاست حوا کجاست مریم کجاست عیسی
      کجاست رضوان کجاست حورا که سجده آرد به خاک زهرا

      ستاره اشک شب نیازش سپهر سجّادهۀ نمازش
      خداپرستان کشند نازش اگر نگاهی کند به ترسا

      به هر کلامش هزار حکمت به هر پیامش هزار حجّت
      به هر نگاهش هزار جنّت به هر قیامش هزار طوبی

      بتول اول رسول ثانی سپهر حکمت یم معانی
      خدای دادش خدا یگانی به اهل دنیا به خلق عقبی

      اگر تو داری به او محبّت و گر مرا هست از او مودّت
      تو را به باغ جنان چه حاجت مرا زقعر سَقَر چه پروا

      ضلالت از ما هدایت از او توسّل از ما عنایت از او
      اطاعت از ما ولایت از او ولایت از او اطاعت از ما

      زبان گشودم به مدحت وی سنائی ام گفت بگوش هی هی
      «به کنه ذاتش خرد برد پی اگر رسد خس به قعر دریا»

      وجود بسته به بود و هستش خرد، تفّکر، دو پای بستش
      الا محمّد ببوس دستش که اوست دست خدای یکتا

      خدا به قرآن کند ثنایش رسول خیزد به پیش پایش
      علی به حسن خدا نمایش جمال حق را کند تماشا

      فلک به کویش پناه دارد ملک به سویش نگاه دارد
      دو آفتاب و دو ماه دارد دو عالم افروز دو عالم آرا

      الا که روح مطهّری تو الا که جان پیمبری تو
      فرشتگان را تو رهبری تو به فیض الهام به نور سیما

      ائمه حجّت برای امت تو بر ائمه هماره حجت
      کنند از تو همه اطاعت چنان که از ذات حق تعالی

      بهشت وحی آشیانۀ تو صدای قرآن ترانۀ تو
      بدین جلالت زخانۀ تو شرار آتش گرفت بالا

      زگریه بسته ره گلویت زغصه گشته سفید مویت
      چو خورد سیلی به ماه رویت جهان سیه شد به چشم مولا

      قسم به قرآن عدو ترا کشت چه بی گنه کشت چه ناروا کشت
      یکی نپرسید از او چرا کشت یکی نگفتا چه کرده زهرا

      تو جان خود را به کف نهادی زدست رفتی زپا فتادی
      گه اوفتادی گه ایستادی رها نکردی امام خود را

      خزان جفا کرد به لالۀ تو که رفت از کف سلالۀ تو
      مدینه لرزید زناله تو پرید رنگ علی اعلا

      زچشم خود خون، ببار میثم زسینه آتش برآر میثم
      هر آنچه داری بیار (میثم) به پای عترت بریز یکجا

      غلامرضا سازگار

***********************

      مادرم ! عالم همه مبهوت و حیرانِ شماست
      آسمانها و زمین هم تحتِ فرمان شماست

      عالمی را با نگاه خود مسلمان می كند
      هر كه تسلیم شما گشته مسلمان شماست

      ما كه تنها ریزه خوارِ خوانِ لطفت نیستیم
      رزق میكائیل هم از سفره و خوان شماست

      صور اسرافیل با ذكر تو احیا می كند
      جان عزائیل هم در مشت دستان شماست

      اینهمه از تو نوشتم خوب میدانم كه این
      قطره ای ناچیز از دریای احسان شماست

      گر چه ناچیزم ولی دلبسته ی كوی توأم
      شكر حق بی بی كه دست من به دامان شماست

      محمد ناصری

***********************

      ملیکه ای ملکوتی سریر می آید
      الهه ای به نقابی حریر می آید

      ز عرش بس که فرشته ز فرش می بارد
      صدای هلهله از چرخ پیر می آید

      پیاله ها همه لبریز و تاکها سیراب
      چه کوثری است که این سان کثیر می آید

      تمام آینه ها را شکسته انوارش
      شگفت آینه داری منیر می آید

      چنان شکوه نزولش گرفته عالم را
      که آفتاب غباری حقیر می آید

      زمین به شوق قدومش به خویش می بالد
      و هرچه هست به چشمش فقیر می آید

      شب است و کعبه چه نا باورانه می بیند
      که ابر مهر به این گرم سیر می آید

      هزار آبشار از بهشت می ریزد
      هزار چشمه به چشمم کویر می آید

      به سوی خانه ی خورشید دستهاست بلند
      که مادرانه کسی دستگیر می آید

      رسید کعبه برای طواف قبله ی خود
      به گرد خانه ی او سر به زیر می آید

      گشود شهپر خود را و گفت جبرائیل
      چقدر زیر قدومت حصیر می آید

      ز فرط شوق پیمبر به خود نمی گنجد
      ز عطر هر نفسش یا مجیر می آید

      گرفت تنگ درآغوش و دید از قلبش
      صدای زمزمه ای دلپذیر می آید

      تپش تپش ز دلش یا علی علی جاریست
      نفس نفس ز لبش یا امیر می آید

      رسید تا که بدانند آسمانی ها
      برای شیر خدا هم نظیر می آید

      بگو به دشمن مولا که دشمن زهراست
      هنوز از دهنت بوی شیر می آید

      قسم به مادر دریا،قسم به مادر آب
      که شور موج به هر آبگیر می آید

      طلوع می کند از پشت ابرها خورشید
      ز شام غیبت خود گرچه دیر می آید

      برای آنکه ببینیم قبر مادر را
      ز راه مرحم زخم غدیر می آید

      حسن لطفی

***********************


      كیست زهرا آنكه عطر سیب جنّت می دهد
      نام زیبایش به جان و دل محبت می دهد

      كیست زهرا آنكه خلقت بی وجودش هیچ نیست
      او كه پیوند نبوت با امامت می دهد

      كیست زهرا بانویی از جنس باران جنس نور
      رحمت نابی كه بر هر سینه بهجت می دهد

      كیست زهرا دختری بهتر ز مادر بر پدر
      آنكه درس مادری بر كل خلقت می دهد

      كیست زهرا حضرت انسیۀ حوراستی
      نور آن حوریّه بر انسان طهارت می دهد

      كیست زهرا حضرتِ عبدِ عبیدِ كردگار
      آنكه با رفتار خود درس اطاعت می دهد

      كیست زهرا آنكه دارد بر بشر فخر و شرف
      هركه پوید راه وی بر خویش قیمت می دهد

      فاطمه آموزگار مكتب پیغمبران
      فاطمه بر اولیا درس شجاعت می دهد

      مِهر او صدجا گِره از كارها وا می كند
      نام او حتی به هر مظلوم قدرت می دهد

      در جهان زهرائیان برتر ز خَلق عالمند
      پس خدا ایرانیان را خویش رفعت می دهد

      هركه دارد حبّ زهرا را خداوند كریم
      بر محبّ حضرتش از غیب نصرت می دهد

      پرچم زهرا به هر كشور شود در اهتزاز
      بی گمان آن خطّه را الله عزت می دهد

      هركه سازد راه زهرا را مرام خویشتن
      دیر یا زود عاقبت تشكیل دولت می دهد

      گفتمانِ پیشرفتَش هم شعاری بیش نیست
      آنكه روی مصلحت شور عدالت می دهد

      سالكِ بی ادعا در هر فراز و هر نشیب
      با دل و جان تن به فرمان ولایت می دهد

      مكتب زهرا كجا و مكتب بیگانگان
      مكتب زهرای اطهر درس غیرت می دهد

      □□□
      كیست زهرا نام او ما را وجاهت می دهد
      كیست زهرا آنكه دلها را حلاوت می دهد

      بانوان فاطمی درس تشخّص خوانده اند
      چون فضیلت های او زن را اصالت می دهد

      روز مادر را به مادر می توان تبریك گفت
      مادر هستی اگر زهراست ، رخصت می دهد

      چادرش غیر مسلمان را مسلمان می كند
      با حجاب و عفتش تعلیم عفت می دهد

      چون به محراب نماز خویش می سازد قیام
      هر ركوع و سجده اش خوف قیامت می دهد

      با وجود آن مصیبت های سخت و بی شمار
      خطبه های آتشینش درس همت می دهد

      هركجا بیداریِ دلهاست مرهون وِی است
      قصۀ پر غصۀ او درس عبرت می دهد

      گركه اُمت های اسلامی به او روی آورند
      خود نشانِ توده ها، راه هدایت می دهد

      یوسف زهرا به او وقتی توسل می كند
      پیرو دستور او پایان به غیبت می دهد

      بعد حكم مهدی اَش رو می كند سوی حسین
      وز میان قتلگاهش اذن رجعت می دهد

      بر تمام مومنین و شیعیان و شاهدان
      مُهر رجعت را بدستان كرامت می دهد

      روز محشر چون ندا آید كه آمد فاطمه
      حضرت سبحان به او اذن شفاعت می دهد

      چونكه اسباب شفاعت را بگیرد روی دست
      دست قهّار خدا حكم قضاوت می دهد

      ایزد منّان میان آیه های مُصحَفَش
      بر جفا كاران او دستور لعنت می دهد

      این دعای خیر باید زینت لب ها شود
      اِنتقم یا منتقم! تیغ تو نصرت می دهد

      محمود ژولیده

***********************

      ای بانوی اطهر نمونه
      وی دخت پیمبر نمونه

      ای فاطمه ای حبیبه حق


موضوعات مرتبط: حضرت فاطمه(س) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) مهدی وحیدی

[ 30 / 1 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مدح حضرت زهزا(سلام الله علیها)

    
      خادمت جبریل شد بال و پری پیدا کند
      خاک پایت شد مَلَک تاج سری پیدا کند
      
      مصطفی از اولش هم در پی دختر نبود
      بلکه بابای تو شد تا مادری پیدا کند
      
      آن همه معراج رفتن علتش یک سیب بود
      با همان تثبیت شد پیغمبری پیدا کند
      
      بعد تو پیغمبری هم جمع شد اصلا چه کَس
      می تواند در کنار تو سَری پیدا کند
      
      در همین سجاده هم در مَسندِ، الله باش
      فاطمه، باید خدا هم مظهری پیدا کند
      
      مرتضی با آن مقامش تازه گردنبند توست
      تا که هم تو هم خودش یک زیوری پیدا کند
      
      بیشتر دنبال کسب فیض از قرب تو بود
      نه که با وصلت بخواهد همسری پیدا کند
      
      هر که از باب العطایت وارد جنت نشد
      از محالات است باب دیگری پیدا کند
      
      بی گمان محشر خودش اهل شفاعت می شود
      هر که از تو رشته های معجری پیدا کند
      
      از مباهات خدا پیداست که امکان نداشت
      از نماز تو نماز بهتری پیدا کند
      
      تو دعا کن تا بیاید مهدی ات با ذوالفقار
      قبر پنهان گل نیلوفری پیدا کند
       
      اجرا شده توسط حاج منصور ارضی



موضوعات مرتبط: حضرت فاطمه(س) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: مدح حضرت زهزا(سلام الله علیها)
[ 9 / 1 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد